به گزارش پلاتو هنر، هرزمان از گام موسیقایی صحبت میکنیم، به نحوی از نوعی همزمانی پلکانی یا عمودی و گاهی از نوعی هارمونی در موسیقی غربی سخن میگوییم. بنابراین هیچ فرهنگی نیست که در موسیقیاش هارمونی وجود نداشته باشد.
هارمونی در موسیقی غربی، تعریفی از بعد سوم موسیقی
فارابی نیز هارمونی را اینگونه تعریف میکند: «اجماع دو یا چند نت که باهم سازش دارند (همان فواصل مطبوع) و خلاف آن را متنافر نغمهها و دوری از هم (فواصل نامطبوع) (متنافر: دو خطی هستند که نه موازیاند و نه متقاطع) مینامند.» در لحن هم ملودیک و خلاف آن مشهود است اما هارمونی در موسیقی غرب معنای وسیعتری از آنچه در سطح گامها و لحنها مطرح میشود، پیدا کرده است، به صورتی که هارمونی را بعد سوم و یا عمق میدان موسیقی میدانند.
هارمونی در دوران رنسانس در موسیقی غرب مطرح شد، همزمان با پرسپکتیو در نقاشی. نقد و بحران در هارمونی نیز با نقد و بحران در پرسپکتیو همزمان بود. عدهای از صاحبنظران غربی، تاریخ رشد موسیقی در غرب را با رشد موسیقی در کودک مقایسه میکنند و هفت قرن تحول موسیقی درغرب را مانند هفت سال رشد کودک در نظر میگیرند.
کلام یا ملودی/ تعریف نیایشهای آهنگین
در اولین مناجات و نواهای مذهبی در میان راهبان قرون وسطایی، کلام از ملودی اهمیت بیشتری داشت. به تدریج سرودهای مذهبی کلیسایی به طرف نتهای زیر و بم کشیده شدند که مسیر آوازی آنها با چند فاصله از هم پیش میرفت اما هنوز همهی آوازها همزمان و منطبق با هم خوانده میشدند.
تقسیم آوازها از نظر موسیقایی حدود نیم اکتاو یا یک دانگ بوده است. این سرود و نیایشهای آهنگین را اُرگانُم میدانستند که این نیایشها سالها در کلیسا رواج داشت تا اینکه در قرن سیزدهم میلادی تحول مهمی رقم خورد. به ویژه در کلیسای نوتردام پاریس که عدهای از کشیشان آهنگساز، یک آواز چندصدایی را ابداع کردند.
در این آوازها خطوط آوازی مختلف خوانده میشدند و رفته رفته با یکدیگر تداخل پیدا میکردند و سپس به هماهنگی میرسیدند. این مرثیهخوانیها یا آوازهای مذهبی انقلابی در سرودخوانی و نقطهی تکوین هارمونی در موسیقی غربی محسوب میشد اما موفق نشد موسیقی را دچار تحول بنیادی کند و همچنان آهنگسازان در آوازهای چندصدایی مراقب توالیهای ملودی و مختل نشدن هارمونی بودند. کلیساها هم مراقب و نگران بودند تا آوازهای چندصدایی باعث نشود تا اصل متن نیایشها و سرودهای مذهبی در این ازدحام چندصدایی محو شود، به خوبی درک نشوند و مراسمهای نیایش با شادمانی و شعف برگزار شود.
آهنگساران به مرور از این نگرانیهای که درباره گسترش خطهای ملودیک پشت سر هم داشتند، آسوده شدند و به وجوه دیگر موسیقی پرداختند و لایههای عمودی ملودیک را رشد و گسترش دادند.
بنابراین هارمونی موضوع قابل اهمیت و توجهی در محوریت موسیقی غرب شد. در قرن شانزدهم تجربههای مربوط به هارمونی رشد کرد و در دوره باروک هارمونی مدرن پدیدار شد. قرن هجدهم در عصر کلاسیک آهنگسازانی چون هایدن، موتسارت و بتهوون و در قرن نوزدهم در عصر رمانتیک شومان، شوپن ظاهر شدند.
پیوسته ارکستر سمفونیک با خاصیت طنین آلات موسیقی بعد جدیدی به موسیقی هارمونیک غرب بخشید که به همین صورت هارمونی در ارکستر سمفونیک با سازهای گوناگون به مدت طولانیتر اجرا شد. موسیقی واگنر نمونهای از این دوره است.
آشنایی با تونالیته
صداهای ناهمخوان در موسیقی باعث تنش میشود که برای رفع تنش، تعلیق و نااطمینانی به دنیال صداهای همخوان و همساز میرویم. معمولا در یک نقطه به دنبال این همسازی میگردیم. این نقطعهی محوری را مرکز تونالیتهی هارمونیک مینامند. در یک قطعهی موسیقی آهنگساز میتواند شنونده را لحظاتی از نقطهی هارمونیک دلخواه خود دور و یا نزدیک کند و در تعلیق و تنش در هوای رسیدن به آن نقطه محوری قرار دهد.
این حالت سالها در موسیقی غرب رواج داشت و موسیقیدانها، آهنگسازان، نوازندگان و شنوندگان موسیقی را در چنین تعلیقی برای رسیدن به نقطعه هارمونیک قرار میداد. این نوع موسیقی را موسیقی تونال و این مرکز تونال را بعد سوم موسیقی میشناسند.
تعدیل در تونالیته کلاسیک و آزادی هارمونیک توسط استراوینسکی به موسیقی کلاسیک نو معروف شد.
راه حل دیگری برای کنار گذاشتن تونالیتهی کلاسیک، تشکیل نظام هارمونیک جدید بود. برای اولین بار آرنولد شوئنبرگ، یک آهنگساز اتریشی این روند را انجام داد که به موسیقی سریالیسم شهرت یافت. این آهنگساز مرکز تونالیته را کنار گذاشت و برای او همهی نتها همارز یکدیگر بودند. به این نوع موسیقی، موسیقی آتونال یا پانتونال گفته میشود که در این نوع موسیقی بخش نامطبوع هارمونیک که تنش و تعلیق را به مخاطب القا میکند، غالب است. این نوع موسیقی توصیف موسیقایی زمانهای است که انسان با گذر از جنگهای جهانی دچار تنش، تعلیق و اضطراب شده است.
این گزارش هارمونی در موسیقی غربی اقتباسی از کتاب مغز موسیقایی نوشته عبدالرحمن نجل رحیم است.
بیشتر بخوانید: