پلاتوهنر

عباس نعلبندیان و عبور از کارگاه نمایش

به گزارش پلاتو هنر، گروه تئاتر کارگاه نمایش در کمتر از یک دهه فعالیت نمایشی خود از تاریخ 14 خرداد 1348 تا کمی پس از انقلاب اسلامی ایران، یکی از پیشتازان عرصه تئاتر نوین و آوانگارد در ایران بود. گروهی که حتی قبل از تشکیل آن و با دستاوردهای جشن هنر شیراز و نمایش «پژوهشی ژرف و سترگ …» به زیر ذره‌بین اتمسفر روشن‌فکری، سوسیالیستی و کومونیستی حاکم در بین اهالی فن و هنرمندان ضد یا همراه حکومت پهلوی قرار گرفت و مورد نقدهای منفی و مثبت بسیاری واقع شد.

در بین تمام این حواشی، استعدادی جوان با ذهنیتی خلاق، ساختارشکن و مطالعه‌گر در حال شکوفایی و درخشش بود که از ابتدای کار خود تا انتهای عمر خویش، با غضب‌ها، حسادت‌ها و اصول‌گرایی‌های جامعه هنری دست و پنج نرم کرد تا که نام خود و کارگاه نمایش را در فرهنگ تاریخ تئاتر نوین ایران جاودان سازد.

عباس نعلبندیان، نویسنده‌ای بود که نام خود را با نفرت‌های بسیاری نسبت به متونش گره زد، متونی که با آن‌ها تئاتر شکلی نوین و سنت‌شکن به خود گرفت.

البته شاید بعضی این قبیل تعریفات از این گروه نمایشی را کمی اغراق آمیز خوانده و آن را زیاده روی در تعریف و تمجید بشمارند. زیرا کارگاه نمایش را نباید تنها مبدا تئاتر نوین و تجربی در ایران دانست. این موج هنری در ایران از همان سال‌های دهه چهل و با رویدادهایی همچون جشن هنر شیراز در حال شکل‌گیری بود که در اصل، کارگاه نمایش از دوره سوم این جشنواره به آن پیوست. اما قطعا می‌توان آن را پیش برنده این جنبش قلمداد کرد.

نعلبندیان پیشنهادی به تئاتر ما ارائه نداد

محمد چرمشیر، نمایشنامه‌نویس معاصر درباره عباس نعلبندیان گفته است: «او پیشنهادی به تئاتر ما ارائه نداد. جنس جدیدی از تئاتر را به ما عرضه نکرده است. بلکه یک نوع کاربرد جدید از تئاتر را به ما پیشنهاد می‌کند.»

اولین کنش‌های این موج بزرگ را افرادی چون آربی آوانسیان و عباس نعبندیان با خود به ارمغان آوردند؛ عباس نعلبندیان با نوشتن نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ …» و آربی آوانسنیان با اجرای این متن در جشن هنر شیراز. نمایشنامه‌ای که پیش از اجرای آن و با شرکت و کسب مقام در مسابقه نمایشنامه‌نویسی جوانان تلویزیون ملی، بسیاری بر این باور بودند که صورت اجرایی ندارد و صرفا جهت خواندن نوشته شده است.

عباس نعلبندیان

وقتی که نعلبندیان زیر ذره‌بین رفت

در مقاله «عباس نعلبندیان و تولد یک کلام بازمانده در زمان» گفتیم که او نویسندگی و نمایشنامه‌‌نویسی را زمانی که در ابتدای سال‌های نوجوانی و جوانی خود در دکه روزنامه‌فروشی پدرش کار می‌کرد، شروع کرد. او تا پیش از نوشتن «پژوهشی ژرف و سترگ …» حتی یک نمایش تئاتر را از نزدیک ندیده بود و تنها 2 داستان کوتاه از او توسط رضا سیدحسینی در مجله جهان نو و چشمه به چاپ رسیده بود. پس از کسب مقام نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ …» در جشنواره تلویزیون و جشن هنر شیراز توجه بسیاری به سمت نعلبندیان و متن او جلب شد.

او با نمایشنامه‌اش هم زمان بین جشن هنری‌ها تبدیل به نویسنده نابغه و آینده‌دار هنرهای نمایشی و همچنین بین چپ‌ها و احزاب، مطبوعات و اهالی وزارتخانه تبدیل به وطن فروش، وابسته، متوهم و مبلغ یاس و ناامیدی شده بود. پرداختن به طبقه‌ای از اجتماع به غیر از طبقه خود، مبهم بودن مبدا الهام کاراکترهای نمایشنامه و عدم پرداخت به رئالیسم انتقادی در متن از جمله نکاتی بود که در آن زمان به این نمایشنامه ایراد شد. نباید از این نکته غافل شویم که این اتفاقات در کنش‌های مهم سیاسی-اجتماعی دوره پهلوی در حال رخ دادن بود.

تشکیل گروه‌های مختلف چریکی و ضد حکومتی، همه‌گیری تفکر مارکسیسمی و مارکسیسم اسلامی در بین احزاب سیاسی، فروکش کردن جو نهضت ملی دوم و همچنین ورود نسل جوان به این وادی و عطش آن‌ها برای جست‌وجو، کشف و گفتمان در مورد آثاری که بازتابنده تفکرات سیاسی آن‌ها هستند از جمله مسائل مطرح جاری در جو کشور بود و نعلبندیان به عنوان شخصیتی که هیچ‌گونه جبهه‌گیری‌ای به هیچ تفکر سیاسی نداشت، قصد داشت با ساخت جهان برساخته و رویاگونه در آثار خود و انعکاس اعتقادات و تجربیات مطالعاتی‌اش بر خلاف موج شنا کند و روشن‌فکر معترض آن زمان نیز این رویه را بر نمی‌تافت.

نعلبندیان در یک گفتمان در مورد این قبیل واکنش‌ها به نمایشنامه خود گفته است: «من هر روز این مسائل را می‌بینم. اما من نمی‌توانم خودم را مجبور کنم، نمی‌توانم قلم را کنار بگذارم و بگویم نه… یا این‌ که بگویم چون من از طبقه زحمت‌کش هستم، پس قهرمان من باید یک قالپاق دزد و یا یک ماشین پاک‌کن باشد. من به این رئالیسمی که می‌گویید اعتقادی ندارم. من نمی‌توانم ذهنیت‌ام را مهار کنم و کنار بگذارم. من هیچ‌ وقت برای خوشامد طبقه‌ای که کم هم نیستند و اتفاقا زیاد هستند و اتفاقا قلابی هم هستند، اصالت و ذهنیت‌ام را به بند نمی‌کشم.»

یکی دیگر از نقدهایی که به عباس نعلبندیان می‌شد در مورد رسم‌الخط ویژه او و تلاشش برای سره‌نویسی در آثارش بود. به طور خلاصه، سره‌نویسی یک نهضت نوشتاری در ادبیات فارسی محسوب می‌شد که حتی نمی‌توان نعلبندیان را مبدع آن دانست. این سبک نوشتاری که تلاش برای عدم استفاده از کلمات عربی و بیگانه در نگارش پارسی به حساب می‌آمد، حتی چند صد سال پیش از تولد نعلبندیان نیز وجود داشته و او نه به طور کامل، اما به شکل جستار گسیخته‌ای از این نوع نگارش در آثار خود بهره می‌برد. اما منتقدان علاقه چندانی به این رویکرد نداشتند و بعضا حتی نعلبندیان را بی‌سواد، فاشیسم، بچه روزنامه‌فروش و سوداگر خطاب می‌کردند.

ترکیب این دو موضوع در آثار نعلبندیان از همان ابتدای شروع کار این نویسنده، باعث جبهه‌گیری و حتی طرد او از طرف دیگر نویسندگان و فعالان هنری‌ای شده بود که پیش از این نعلبندیان در محافل و جمع‌های گفتمانی آن‌ها حضور داشت.

نعلبندیان در این باره می‌گوید: «وقتی نمایشنامه «پژوهشی …» نوشته شد، هم از نظر نویسندگی و هم از نظر کارگردانی جبهه‌بندی‌های شدیدی علیه این متن به وجود آمد. عده‌ای از کار دفاع کردند و عده‌ای نیز شدیدا مخالفت کردند و تقریبا از آن به بعد من شدم نویسنده دسته راستی، تمام کسانی که تئاتر کار می‌کنند از این طریق خطی ایجاد کردند که اگر کسی به طرف نعلبندیان برود، آدم دسته راستی است.»

آغاز کوچ زودرس عباس نعلبندیان

زنده‌یاد محمود استادمحمد درباره این دوره نوشته است: «ولی هنوز نمایش «پژوهشی …» را کسی ندیده بود و هنوز نطفه بایکوت عباس و آربی در آن دو جلسه نقد و بررسی بسته نشده بود که پای عباس از کافه فیروز بریده شد. و این ابتدای ویرانی بود، و این ابتدای ویرانی بود، و این آغاز کوچ زودرس عباس بود. دو بار، سه بار، ده بار بخوانید، با نوحه بخوانید، مثل مرثیه‌ای که در مراسم تدفین عباس خوانده نشد.»

اتفاقات گوناگونی در این دوره برای عباس نعلبندیان و نمایشنامه او افتاده بود. نظیر تهدید برای برهم خوردن اجرای جشنواره، دعوا و درگیری اهالی هنر و عوام در حین اجرای آن‌ها در تهران و… که پرداختن بیش از این به آن فرصت و بستر بیشتری می‌طلبد.

عباس نعلبندیان

عباس نعلبندیان در کارگاه نمایش

پس از اجرای نمایش «پژوهشی ژرف و سترگ …» بود که رضا قطبی، فریدون رهنما و فرخ غفاری به جشن هنری‌ها و اهالی تلویزیون  تشکیل کارگاه نمایش را پیشنهاد دادند. هدف از تشکیل این گروه نیز «کمک به نویسندگان، بازیگران، کارگردانان و طراحان برای خودآزمایی‌ها و تجربه‌هایی خارج از محدودیت‌های متداول حرفهه نمایش» عنوان شد. یک بودجه اندک برای تشکیل کارگاه مشخص شد و اعضا یک ساختمان در خیابان شاه(جمهوری) برای تمرینات، جلسات و اجراهای آن اجاره کردند.

مدیریت اعضای کارگاه و امور آن بر عهده نعلبندیان بود. البته در سال‌های اولیه کارگاه کاملا به صورت گروهی اداره می‌شد و نعلبندیان هم با مشورت‌های رهنما و غفاری و … اداره امور را پیش می‌برد. در سال‌های اول تنها چند اجرا از متن‌های ابتدایی نعلبندیان به کارگردانی آوانسیان روی صحنه رفت و اجراها نیز بسیار محدود بودند. رفته رفته گروه‌های دیگری نیز به کارگاه اضافه شدند و کارگاه توانست کلاس‌های آموزشی، کنسرت‌ها و نمایشگاه‌های تجسمی نیز در مجموعه خود برگزار کند.

عباس نعلبندیان با وجود تمام انتقادها و حرف‌های منفی‌ای که از پیش‌ از تاسیس کارگاه به دنبال خود داشت، فعالیت کارگاه را به شکل خیلی مصمم و جدی پیش می‌برد. گروه‌ها حین اجرا و یا در تمرینات کاملا آماده کمک به هم دیگر بودند و کسی در قید و بند این نبود که دیگری ممکن است از من بیشتر دیده شود.

قبل از اجرای هر نمایش معمولا چند نفر از جمله نعلبندیان و آوانسیان کارها را بازبینی می‌کردند و برای بهبود آن پیشنهاداتی به کارگردان ارائه می‌دادند. ولی فقط در حد پیشنهاد، کارگردان می‌توانست آن را قبول کند و یا به کل نادیده بگیرد. تجربه کردن برای گروه‌های نمایشی فقط در حد شعار نبود و همگی سعی داشتند که به این شعار جامه عمل بپوشانند.

نعلبندیان هم در این برهه مشغول پیش‌برد اهداف کارگاه بود. سوای از مدیریت آن حتی از چاپ بروشور گرفته تا سرکشی به گروه‌ها و رفع کم و کاست‌های آن‌ها را در زمان شلوغی کارگاه و اجراها زمانی که همگی مشغول کار بودند خود بر عهده می‌گرفت، به عبارتی تمام وقت خود را در کارگاه می‌گذراند و تنها برای استراحت به خانه‌ای که برای خود با حقوق رادیو و تلویزیون روبه‌روی ساختمان کارگاه اجاره کرده بود، می‌رفت.

نعلبندیان در طول فعالیت تئاتری خود تنها یک نمایشنامه به نام «سندلی را کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز، تاریک، خاموش، سرد بیابان نگاه کنیم» را روی صحنه برد که البته در آن زمان چندان در اجرای متنی که به قلم خودش نیز بود موفق عمل نکرد.

عباس نعلبندیان

کاوش در عمق مفاهیم آثار عباس نعلبندیان

عباس نعلبندیان ویژگی‌های عرفانی و مذهبی زندگی‌اش را نیز در آثار خود بروز می‌داد. مثلا در کتاب «وصال در وادی هفتم» همان طور که در اسم این اثر پیداست و یا نمایشنامه «ناگهان هذا حبیب‌الله …» که شخصیت اصلی نمایشنامه در روز عاشورا به قتل می‌رسد به وضوح می‌توان این نکته را جست‌وجو کرد.

گفتیم که نعلبندیان اهمیتی زیادی به انتقادات احزاب سیاسی نسبت به کارهای خود نمی‌کرد، اما این به آن معنا نیست که هیچ توجهی به زندگی افراد و اتفاقات سیاسی جامعه نداشت. در اشاراتش به جنگ جهانی تا تبعید مصدق در داستان «صاد. صاد. میم مرگ تا مرگ» این مسئله کاملا هویدا است. انگار که نعلبندیان در عین فرار از مسائل سیاسی، توجه خودش را به اخبار و تیترها و دغدغه‌های آن دوران حفظ کرده بود. البته این نوع پرداخت شاید به اندازه‌ای نبود که باب میل قشر چپ سیاست باشد، اما در هر حال وجود این نکات در آثار او بازتابی از گستردگی دغدغه‌های واضح و پنهان او دارد.

از طرف دیگر در آثاری چون «بارش مهر و مرگ …» یا «ناگهان …» جستارهایی به قشر ضعیف جامعه نیز دارد. او با نمادینه کردن مفهوم خانه در آثار خود طبقه اجتماعی کاراکترهای حاضر در صحنه را مشخص می‌کند و بدون پرداخت زیاد به جزئیات زندگی افراد نمایش و تنها با توصیف شکل و شمایل خانه‌ای که آن‌ها در آن زندگی می‌کنند، شخصیت و موقعیت فرهنگی-اجتماعی‌شان را معرفی می‌کند.

با مرور در آثار عباس نعلبندیان به دو خصلت عزلت‌‌گزینی و مرگ در نگارش داستانی او مواجه می‌شویم. بیشتر کاراکترهای نمایشنامه‌های عباس نعلبندیان شخصیتی تنها و گوشه‌گیر داشتند و یک جایی از خط داستانی نمایشنامه‌های او به هر حال به مرگ ختم می‌شد. از شخصیت فریدون در «ناگهان هذا حبیب‌الله …» که همسایه‌های او براساس شک‌شان به همین گوشه‌گیری او را به قتل رساندند تا داستان «صاد صاد میم» که نقش اصلی داستان طرح‌ریزی یک قتل را صورت می‌داد. انگار که نعلبندیان بازتابی از زندگی خود را در آثار خود به نمایش می‌گذاشت. ولی برای درک بیشتر از آثار او ‌می‌باید در مبحثی جداگانه به خورده پیرنگ‌های پیش از تولد تا مرگ زودهنگام زندگی‌اش رجوع کنیم.

بیشتر بخوانید:

«کارگاه نمایش»؛ از هنر آوانگارد تا انقلاب فرهنگی

https://didhonar.ir/?p=55448