پریسا آزمایش: نمایش «خارشتر» به نویسندگی هدی آهنگر با کارگردانی سیدعلی موسویان این شبها در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است.
خارشتر، عرقی است که از آن به جهت درمان التهابات روده و پاکسازی آن از موارد آلوده استفاده میشود. خاندانِ خان باباخانی از دیرباز گرفتار التهاباتِ مجاری ادراریشان بودهاند، مرضی که موروثی است و مسببِ از دست دادنِ تاج پادشاهی و هر مجلس و قرار مهم. آنها جهت درمان از عرق خارشتر استفاده میکردند و میکنند.
نمایش «خارشتر»، یک تریلوژی شجرهای است که سه نسل از یک خاندان که در سه برهه مختلف تاریخ ایران زیست میکنند؛ روایت میکند. نام همه مردان این خاندان نادر است که همه مثل هم، نادره روزگارند و نام خانوادگیشان، خان باباخانی، که شهرتِ مردمان سرزمینی است که بزرگیشان را در شاهی و تمدنِ گذشتهشان میجویند.
جد بزرگواری که بیماری تکرر ادرار از او به ارث رسیده، در صدر صحنه نشسته است و در پیش چشمِ آن جهانیِ او سه نسل از تخم و ترکهاش، همزمان با هم حاضرند و همانند او که تکرر ادرار دارد و همانطور که جد بزرگ به مجلسِ بزرگان قومِ قاجار نرسید تا قبله عالمِ بعدیِ ایرانیان شود، آنها هم به دلایل احمقانه، از امور خطیر زندگیشان جا میمانند و مهم را فدای بیاهمیت میکنند.
در انتها این بازندگانِ بزرگ، در نقشِ یکدیگر، دیالوگهای صد ساله خاندانشان را بر زبان میرانند تا اثبات شود این قومِ قجر که از عصر صفویه در ایران صاحب نفوذ بودند و در نهایت صد و سی سال مستقیمأ بر این مرز و بوم حکومت کردند و تأثیرشان بر سرنوشتِ تک تکِ مردمان این خاک، قابل انکار نیست، چگونه با التهابات روده و مثانهشان -کنایه از بیصبری و بیعقلی- و با اهمیت دادن به تشریفات و القاب و مسائل بیاهمیت به جای اصلِ حکومت، دودمانِ خود را به باد دادند و ایران را به مرز فروپاشی و تجزیه کشاندند.
در جایی از نمایش، جد بزرگ که از بیجنم بودنِ آخرین نادر بازماندهاش و غر زدنهای همسر او به ستوه آمده است به پسر بلافصلش، افتخار میکند که رامِ زنان نیست و آخرین مردسالارِ خاندان است اما نقشِ زنان در زندگی این خاندان و ارتباط آن با تکرر ادرارشان در زندگیِ خود جد بزرگ نیز جالب توجه است.
جد بزرگ در هنگام اجابتِ مزاج وقتی سرش را برای گرفتن آفتابه بالا آورده، عاشق شده و این زن همان زنی است که با اصرارش بر سر رنگ لباس، مانعِ شاه شدنِ نادر خانباباخانی بزرگ شده است.
زنِ زندگیِ پسرش باعثِ مرگ خانواده بر اثر گرسنگی شده و در نسلِ بعد، مانع رسیدن نادر لالهزاری به اسطوره زندگیاش، بهروز.
نقش زنان در قاجار، تنها محدود به تأثیرات حرمسرا بر حکومتِ همایونی نیست، تأثیراتی که یک نمونهاش و شاید شناخته شدهترین آنها، قتلِ امیرکبیر به تحریک مهد علیا است که جریانِ اصلاحات و مشروطه را برای دههها به تعویق انداخت. اثرگذاری زنان قاجاری بر سرنوشت ایران را میتوان تا مرگ جیران، مادر آقامحمد خان ردیابی کرد. یکی از ضربههای زندگی بنیانگذار دودمانِ پادشاهی قاجار، نرسیدن او به مادر باسوادش پیش از مرگ بود که باعث شد چنان کینهای از زندها به دل بگیرد که وحشتیگریاش با آنها و با شهرهای حامی آنها با قوم مغول قابل قیاس باشد.
فضاسازی در دو بخش قدیمتر نمایش به خوبی انجام گرفته است. در بخش اول شاهد قاجاریان دوره قحطی هستیم. سشوار مبلهای که در گوشه صحنهاست و زنان روی آن مونولوگ میگویند، وسیلهای است که نادرِ پسر آن را از فرنگ آورده است، لابد در یکی از سفرهایی که ملازم پادشاه بوده است، این وسیله بزرگ و پر زرق و برق را با خود به ایران کشانده تا دههها قبل از اینکه برق به خانههای تهران راه یابد، نشانی باشد از سفرهای سلطنتی قاجاریه و سوغاتهای بیربط و بیکاربرد آنها از ممالک پیشرفته غربی.
دیالوگهای بخش دوره قحطی و بخش دوره لالهزار، دیالوگهایی پینگ پونگیای است طنازانه که در عین حال روح آن روزگار را باز میسازد. به ویژه که لهجه ترکی در بخش اول و در بخش دوم لهجه قمی و لحنِ لاتیِ نادر، رنگ به صحنه و کاراکترها داده است و نیز امکان درخشش بازیگران را فراهم کرده است. اما در بخشی که حالِ حاضر را تصویر میکند، نه شاهدِ دوره تاریخی ویژهای هستیم -که البته قابل درک است که با وجود انواع ممیزی امکانِ تصویر کردنِ جریاناتِ حاکم بر جامعه وجود نداشته است- و نه رنگ و لهجه یا جنس بازی ویژهای را تماشاگریم و نیز در بخش سوم به لحاظ روایی، درونمایه جا ماندن از اتفاقات سرنوشتساز برای زن که از این خاندان نیست اتفاق میافتد و نه برای مرد که نادر خانباباخانی است.
و البته از کنار هنر و تسلط نوازنده گروه نیز نمیتوان گذشت که با انواع سازهای، فضاسازی جذابی ایجاد میکند که به ریتم و لحظات کمیک نمایش، کمک شایانی میکند.
در آخر اینکه، عرق خارشتر برای پاکسازی مزاج از التهابات و آلودگی بازمانده از گذشته، مفید فایده است. باشد که با مصرف آن سایه جهل و ناآگاهی و بیتوجهیِ قرنها از سر ما ایرانیان رخت بربندد و البته که در نمایش، عرق خارشتر تنها به این مزمون به کار نمیرود، بلکه گاهی مقصود نویسنده، عرق خارشترِ عرفانی و الهی است.
بیشتر بخوانید: