به گزارش پلاتو هنر، مینیمالیسم یک جنبش هنری محبوب است که در اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 60 توسعه یافت. در این دوره، تعدادی از هنرمندان جوان در آثارشان فعالانه شروع به دور شدن از اکسپرسیونیسم انتزاعی کردند و هنر نقاشی شاهد یک گذار بزرگ بود.
جنبش هنری مینیمالیسم در زمان خود واقعاً پیشگام بود، زیرا هنرمندانی بودند که در برجسته کردن ماهیت واقعی ابزار و مواد هنری تمرکز میکردند. مینیمالیسم به نوعی بسط هنر انتزاعی در نظر گرفته میشود، در این سبک بسیاری از اشکال اساسی حذف میشود تا خلوص و زیبایی شئی هنری را به نمایش بگذارد. هنر مینیمال بهطور گسترده با هنر مفهومی پیوند خورده است، که در دهه 1960 بسیار رادیکال بود زیرا ساختارهای از پیش موجود در مشاهده و درک هنر را به چالش میکشید.
با توجه به تمرکز هنرمندان مینیمالیست در درجه اول روی سطح بوم و کیفیت زیبایی شناسی مواد، آثار آنها با مفاهیمی همچون حقیقت و صداقت پیوند تنگاتنگی دارد. مینیمالیسم مکتبی از هنر انتزاعی است که فاقد بیان شخصی است یا حداقل بیان شخصی در آن به حداقل میرسد. خطوط هندسی در نهایت سادگی هستند و ترکیبات هندسی معنای ویژهای ورای زیبایی فرمی ندارند.
آنچه در این گزارش میخوانید
Toggleسرآغاز سبک مینیمال
مشخصه اصلی جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی در دهههای 1940 و 1950 بروز عواطف درونی هنرمند در قالب بیان انتزاعی بود. در دهه بعدی هنرمندان جوانتر برخلاف آثار شل و ژست جکسون پولاک، ویلم دو کونینگ و فرانتس کلاین از تکنیکهای ساده و تقلیلگرایانه در آثار خود استفاده کردند و در مقابل خودبیانگری و فردیت موجود در آثار اکسپرسیونیسم ایستادند. هنر مینیمالیستی از طریق حذف عناصر تزئینی و فیگوراتیو بر عناصر بافتی و مادی در قالبی انتزاعی و ناب متمرکز شد.
چندین مورخ هنر اعتقاد دارند که مینیمالیسم از آسیا سرچشمه گرفته است و چندین هنرمند غربی، از جمله اگنس مارتین، به گنجاندن عناصر ذن بودایی در آثار خود اذعان دارند. بسیاری از هنرمندان مینیمالیست نیز با تکیه بر تفکرات هندو و مفهوم «هیچ» به سمت مینیمالیسم آمدند. علاوه بر این هنر اسلامی نیز عمدتا غیرتصویری بوده و ممکن است بر مینیمالیسم تأثیر گذاشته باشد.
مینیمالیسم یکی از جنبشهای هنری مدرن متاخر بود و از اکسپرسیونیسم انتزاعی، کوبیسم و دیگر جنبشهای هنری تکامل یافت. هر یک از این دورههای هنری، سبکهای هنری سنتی پیش از خود را به چالش میکشیدند و یا رد میکردند. گذار در هر دوره به انتزاع بیشتر رسید و در نهایت، مینیمالیسم در اوایل قرن نوزدهم بهنهایت سادهسازی و انتزاع رسید.
مهمترین ویژگی نقاشی مینیمال
یکی از جنبههای کلیدی که مورد نظر هنرمندان، معماران و طراحان جنبش هنر مینیمالیستی بود این بود که میخواستند بینندگان واکنشی فوری و صرفاً بصری به آثارشان داشته باشند.
آنها بر این باور بودند که با این واکنش بصری، یک ارتباط و تجربه شخصی با آثارشان بهوجود میآید و به آنها اجازه میدهد تا با کیفیتهای رنگ، فرم، فضا و رسانه درگیر شوند. آنها میخواستند بینندگان را از شیوه دیدن آثار هنری به این صورت که با خود بگویند «اوه این به نظر میرسد شبیه به …» دور کنند و در عوض زیبایی آثار را بیواسطه و در همان لحظه درک کنند.
مینیمالیسم تأثیر بسیار زیادی در تاریخ مدرنیسم داشت زیرا جنبشی بود که شیوه جدیدی از خلق و تجربه آثار هنری را معرفی کرد. آنچه در مورد فلسفه مینیمالیسم بسیار تأثیرگذار بود این بود که این سبک عناصر ساده و اساسی خط و فرم را کاملاً تجلیل میکرد، که امروزه نمود آن در موسیقی، طراحی داخلی، طراحی گرافیک و معماری مشهود است. مردم امروزه حتی تا آنجا پیش رفتهاند که مبانی و نگرشهای مینیمالیسم را به عنوان شیوهای از زندگی اتخاذ میکنند.
ویژگیهای اصلی نقاشی مینیمالیستی آشکار است. اول و مهمتر از همه: کمتر بیشتر است.
ما با یک بیان بصری بسیار کاهشیافته روبهرو میشویم که با صفحات بزرگ رنگی یا سطوح تکرنگ مشخص شده است. نقاط تمرکز اغلب هندسی و بسیار ساده هستند. حتی گاهی اوقات، هیچ نقطه تمرکزی وجود ندارد.
علاوه بر این، به نظر میرسد که رد قلممو در نقاشی مینیمال پاک شده است و در نتیجه خطوط مستقیم، سطوح صاف و بدون بروز احساسات هستند. نقاشی مینیمالیستی حساب شده، ظریف و متعادل است. همه چیز در مورد قرار دادن چیزهای مناسب در مکانهای مناسب است.
استراتژیهای تکرارشونده در نقاشی مینیمالیستی استفاده از کانونهای رنگی بزرگ، شبکهها، تکرار، اشکال هندسی، جلوههای نوری، تکرنگ ها، درجه رنگها و آزمایش با کیفیتهای رسمی نقاشی مانند تغییر شکل بوم، نقش برجسته و یا استفاده از کناره های نقاشی است.
سه ویژگی اصلی نقاشی مینیمال عبارتند از:
تکرار: در نقاشی مینیمال در هر دور تکرار، تغییرات جزئی در شکلها به وجود میآید.
فرم هندسی: هنر مینیمالیسم اغلب از فرمهای هندسی مانند مستطیل، مربع یا دایره استفاده میکند.
غیرعینی: هدف هنر مینیمالیستی اجتناب از نمایش هرگونه ارجاع یا بیان بیرونی آشکار است و بنابراین مانند هنر انتزاعی غیرعینی است.
ذهنیت در مقابل عینیت
بسیاری از آثار مینیمالیستی فاقد بیان هستند، به این معنی که فاقد بروز احساسات انسانی و ارجاع به اشیا و اتفاقات جهان واقعی هستند؛ شخصیت یا احساسات هنرمند در آثارش آشکار نمیشود. هنرمندان مینیمالیست هنر را غیرشخصی یا خنثی میدانند نه به عنوان محصولی که بیانگر درونیات هنرمند است.
رنگها
استفاده از رنگ در نقاشی مینیمال به تکرنگها و پالت رنگهای اصلی محدود میشود. در نتیجه، اثر هنری رنگ خنثیتری به خود میگیرد و رنگ ثابت میماند. در سبک مینیمال از رنگ برای انتقال احساس یا ارجاع به چیزی استفاده نمیشود. پالت محدود رنگ شاخصه هنر مینیمالیستی است.
شکلهای هندسی
در عمده نقاشیها و مجسمههای مینیمالیستی از فرمهای هندسی استفاده میشود. در هنر مینیمالیسم، مربع و مستطیل رایجترین اشکال هستند.
دقیق و زاویهدار
اشکال مینیمالیستی در نقاشی و مجسمهسازی دارای فرمی دقیق و صلب هستند. به همین دلیل است که مربع و مستطیل بسیار محبوب هستند زیرا این فرمها دقیق و دارای لبه سخت هستند. نظم، سادگی و هماهنگی از ویژگیهای هنر مینیمال است.
نقاشی مینیمال در دکوراسیون داخلی
آثار مینیمالیستی با داشتن فرمهای ساده و هندسی در عین ملایم و آرامشبخش بودن میتوانند حس ریتم و تکرار را در یک فضا اضافه کنند و جریانی سیال در فضا ایجاد کنند. زیبایی مینیمالیسم این است که شاید یکی از همهکارهترین سبکهای هنری باشد. چیزی که در این مورد فوقالعاده است این است که میتوانید هنر مینیمالیستی را با آثار دیگر مانند عکسها، نقاشیهای فیگوراتیو یا قطعات منظره ترکیب کنید.
انواع و اشکال مختلفی از هنر مینیمالیستی وجود دارد. افزودن آثار تکرنگ میتواند به خنثی کردن فضا کمک کند و در عین حال خطوط هندسی تمیزی را به خانه وارد کند. آثار هنری مینیمالیستی میتوانند حس آرامش را به ارمغان آورند.
الگوهای اصلی در نقاشی مینیمال
از میان الگوهای مورد استفاده در نقاشی مینیمال به سه مورد از مهمترینها نگاهی خواهیم داشت؛ این الگوها هم در آفرینش آثار نقاشی استفاده میشوند و هم به تمرین و آزمایش کمک میکنند. این سه الگوی ساده و پرکاربرد شامل شبکهبندی، نسبت طلایی و دنباله فیبوناچی هستند.
شبکه (Grid)
شبکهبندی یک سیستم اولیه است که از چندین سال گذشته بسیار مورد استفاده قرار گرفته است و هنرمندان بسیاری به آن بازگشتهاند. نقاشیهایی که از شبکه استفاده میکنند علیرغم ساختار صلب و سختشان میتوانند تداعیکننده فضا و نور باشند. به دلیل نظم ظاهری یک شبکه، مواد (و امکانات لمسی آنها) حتی بیشتر به چشم میآید.
استفاده از کلاژ به صورت شبکهای امکانات تصویری زیادی را ارائه میدهد. حتی شبکهای از حداقل تعداد رنگها میتواند روی کیفیتهای رنگی که بر روی مربع سیاه را تشکیل میشوند، تمرکز میکند. هنرمندان انتزاعی از یک شبکه ساده (یا گاهی اوقات پیچیده تر) استفاده گستردهای میکردهاند.
تمرینهای ارزشمند زیادی در رابطه با رنگها را میتوان در زمینه شبکهای اجرا کرد. بهعنوان مثال ببینید که چگونه هر مستطیل دارای چیزی است که میتوان آن را «وزن» تصویری نامید، برخی سبکتر از بقیه، اما برخی دیگر متراکمتر و سنگینتر.
نسبت طلایی
از حدود شصت سال گذشته نقاشان انتزاعی از سایر نسبتها و توالیهای ریاضی استفاده بسیاری کردهاند. اولین موردی که ما به آن نگاه خواهیم کرد «نسبت طلایی»، مقطع طلایی یا نسبت الهی (در دوران رنسانس) نامیده میشود که اساس تناسب در ساختمانهای باستانی مانند آکروپولیس و نقاشیهای رنسانس (مانند شام آخر لئوناردو) است. همچنین اساس بسیاری از پدیدههای طبیعی، از جمله نسبتهای بدن انسان است.
دایرههای متحدالمرکز یک دستگاه ترکیبی است که در آن میتوانیم به طور جدی به چگونگی ارتباط رنگها و یادگیری از متغیرها نگاه کنیم. این یک تکنیک استاندارد در نقاشی اواخر قرن بیستم بود که از همان ساختار استفاده کنید تا بتوانید متغیرها را (در اینجا رنگ و تجربه رنگ) آزمایش کنید.
یکی از ویژگیهای نسبت طلایی این است که وقتی به شکل دوبعدی بر حسب مربع و مستطیل ایجاد شده باشد، میتوان آن را بهگونهای اضافه کرد تا زمانی که یک قوس کشیده شود و ساختار یک مارپیچ کامل ایجاد شود. رابطه (نسبت) مستطیل کوچکتر به مربع با نسبت مربع به کل یکسان است. سپس این مستطیل کوچکتر میتواند دارای دومین نسبت مربع/مستطیل کوچکتر و غیره باشد.
در این مطالعه از نسبت طلایی برای کمک به سازماندهی مربعهای رنگی در یک ترکیب هماهنگ استفاده شده است. شدت رنگها می تواند متفاوت باشد و بنابراین وزن تصویری متفاوتی را ایجاد میکند. در این تمرینها میتوان نحوه برقراری تعادل رنگی را آزمود.
فیبوناچی
با توجه به نسبت طلایی، محبوبترین ساختار دنبالهای در بسیاری از هنرهای قرن بیستم چیزی است که “دنباله فیبوناچی” نامیده میشود. فواصلی که با دنباله اعداد فیبوناچی ساخته میشوند در میان هنرمندان مینیمال دهه 1960 و 1970 مانند دونالد جاد (Donald Judd) بسیار محبوب شد.
این یک دنباله بسیار ساده است: با 0 شروع و 1 را اضافه میکنیم، سپس مجموع دو عدد را اضافه میکنیم که به ما 1 میدهد، سپس 1+1 به ما 2 میدهد، سپس 1+2 = 3، سپس 2+3 = 5، سپس 3+5 = 8 و به همین ترتیب. در هر مرحله از دنباله، دو عدد آخر را جمع میکنیم تا عدد بعدی را بدست آوریم. مطمئناً میتوانید تا حدی که دلتان میخواهد کار کنید که به تصمیمگیری درباره ساختار کارتان کمک میکند.
به عنوان نمونهای از استفاده از دنباله فیبوناچی در تمرین نقاشی میتوان برای ترکیب رنگها و اضافه کردن لایه جدید رنگی به رنگ پایین استفاده کرد. درتمرین زیر با آبرنگ از رنگهای اصلی (قرمز، زرد، آبی) استفاده شده و برای به دست آوردن رنگهای ثانویه (نارنجی، سبز و بنفش) روی هم قرار گرفتهاند و دوباره تکرار کنید تا تناژهای مختلف رنگ های سوم (عمدتاً سایه های قهوه ای) را بدست آورید.
شاخصترین نقاشان مینیمال
در ادامه مجموعهای از نقاشان مینیمالیست و برخی از بهترین آثار آنها را به شما معرفی میکنیم؛ گلچینی بصری برای الهامگیری از 10 نقاش برتر سبک مینیمال.
فرانک استلا (Frank Stella)
استلا، یکی از اولین هنرمندانی بود که با هنر مینیمالیستی ارتباط گرفت و بلافاصله برای مجموعه آثار مینیمال خود مورد تحسین قرار گرفت. فرانک استلا که قبلاً یک اکسپرسیونیست انتزاعی بود، در تلاش برای ایجاد تضاد کامل با اکسپرسیونیسم انتزاعی، نقاشیهای با زمینه سیاه خود را خلق کرد. این نقاشیها هنوز هم شاخصه کار او هستند. او تنها در 23 سالگی چهار نقاشی مینیمال سیاهرنگ خود را در موزه هنرهای مدرن نیویورک ارائه کرد. این مجموعه در نهایت رشد کرد و شامل دوازده بوم در مقیاس بزرگ شد، که هر کدام از «نوارها یا راه راههای متحدالمرکز» بر رنگ سیاه بوم خام تشکیل شده بود. آثار او واضح، با ابهت و دارای سطح مخملی و لمسی بودند.
استلا درباره هدف نقاشیهای خود میگوید: «تنها چیزی که میخواهم کسی از [آثار] من بیرون بکشد و تنها چیزی که از آنها بدست میآورم این است که میتوانید کل ایده را بدون هیچگونه سردرگمی ببینید.» فرانک استلا، 1964
The Marriage of Reason and Squalor II یکی از آن مجموعهها، با خطوط سیاه ضخیم است که بهطور مکرر با «راهراههای» نازک رنگآمیزی شدهاند. این سری، مجموعهای از طرحها را با چیدمان متفاوت در الگوهای متقارن نشان میدهد.
جوزف آلبرز (Josef Albers)
آلبرز که در سال 1888 در بوتروپ آلمان به دنیا آمد، یک نقاش افسانهای است که به دلیل تئوری رنگهایش در سطح بینالمللی مورد تحسین قرار گرفته است. او بیشتر برای مجموعه نمادین خود با عنوان Homage to the Square (بزرگداشت مربع) شناخته میشود. او این مجموعه را در سال 1949 شروع کرد و تا زمان درگذشتش در سال 1976 به کار روی آن ادامه داد.
جوزف آلبرز با استفاده از مربعهای تقریباً متحدالمرکز، تأثیر رابطه اشکال، تُن رنگی و ترکیب رنگهای مجاور را بر احساسات و ادراک بیننده بررسی کرد. آثار این هنرمند و نظریهپرداز آلمانیالاصل اکسپرسیونیسم انتزاعی، در رده آثار مهم مینیمال قرار میگیرد.
نگاهی به مجموعه Square (بزرگداشت مربع)
لحظهای عمیقا به این نمونه از مجموعه Homage to the Square نگاه کنید. ترکیببندی این نقاشی مینیمال بسیار ساده است. چهار مربع در داخل یکدیگر که به تدریج کوچکتر میشوند، هر کدام به رنگی متفاوت و همگی بیشتر به سمت پایین ترکیب کشیده شدهاند تا بالا.
حالا به کل کار نگاه کنید. چه رابطهای بین مربعها وجود دارد؟ آیا آنها مانند تکههای کاغذ رنگی بریدهشده روی هم چیده شدهاند؟ آیا آنها در زیر یکدیگر فرو رفتهاند؟ انگار که به نقاشی یک تونل نگاه میکنید؟ آیا به نظر میرسد که برخی به سمت شما میآیند و برخی دیگر دور میشوند؟ و چگونه بین هر نسخه از نقاشی تغییر میکند؟
با نگاه کردن به قطعات، ممکن است متوجه شوید که میتوانید چشمان خود را وادار کنید تا مجموعهای از بلوکها یا یک تونل را ببینند، یا ممکن است متوجه شوید که به طور غریزی به یک تفسیر از نحوه چیدمان مربعها کشیده شدهاید. این دقیقاً همان موضوعی است که آلبرز با تولید صدها نوع از این طرح در یک دوره حدود 25 ساله، آن را بررسی کرد. مجموعه او کاوش خوبی برای این سوال بود که «آیا یک هنرمند میتواند ظاهری سهبعدی را تنها با استفاده از روابط رنگی ایجاد کند؟»
مارک روتکو (Mark Rothko)
مارک روتکو یک هنرمند شاخص لیتوانیایی-آمریکایی است که جایگاه ویژهای در میان هنرمندان مینیمال دارد و تابلوهای او همواره با رکوردشکنی در حراجها به فروش میرسد. آثار او به گرما و صمیمیت در تم رنگی و ظرافت در اجرای سطح گستردهای از یک رنگ بر سطح بوم شناخته میشوند.
مقایسه آثار روتکو و آلبرز
با وجود تنوع رنگی، نقاشیهای مجموعه Homage آلبرز نسبتا سرد و خشک هستند. جالب است که آنها را با نقاشیهای مارک روتکو مقایسه کنیم که بومهایی را تولید میکند که شباهت زیادی به سری Homage دارند. آلبرز و روتکو هر دو از فرمهای تقریبا مربع یا مستطیل در رنگهای یکدست استفاده میکنند و هر دو رابطه بین رنگها را موضوع خود میدانند. اما در حالی که نقاشی مینیمال روتکو از تنوع رنگ برای نشان دادن یا القای واکنشهای احساسی خاص استفاده میکند، نقاشیهای آلبرز در حال کاوش در ایجاد فضا از طریق استفاده از رنگ هستند.
جان ام آرلدر (John M. Armleder)
جان ام. آرملدر هنرمند سوئیسی که در سال 1948 در ژنو، سوئیس به دنیا آمد، به زندگی و کار خود در زادگاهش ادامه میدهد و در نیویورک نیز فعالیت میکند. آرلدر یک هنرمند چندرشتهای در زمینههای طراحی، مجسمهسازی و نقاشی معاصر است. گستره آثار او تنوع بالایی دارد و اکثرا در سبک انتزاعی و مینیمال هستند.
السورث کلی (Ellsworth Kelly)
استاد واقعی و نماد نقاشی مینیمال بدون شک کسی جز السورث کلی نیست. این هنرمند آمریکایی که در سال 1923 در نیویورک به دنیا آمد و در سال 2015 در همین شهر درگذشت، بیشتر به دلیل کاوش در فرمهای خالص، رنگ و وحدت فضایی شناخته میشود.
کازیمیر مالویچ (Kazimir Malevich)
اولین نقاش مینیمال شناختهشده، کازیمیر مالویچ در سال 1879 در کیف اوکراین به دنیا آمد. این هنرمند آوانگارد و نظریهپرداز هنر در آغاز قرن بیستم با مفهوم سوپرماتیسم خود پیشگام هنر انتزاعی شد. مربعمستطیلهای رنگی مالویچ از قدیمیترین و نمادینترین نقاشیهای مینیمال هستند.
اگنس مارتین (Agnes Martin)
اگنس مارتین یکی از برجستهترین هنرمندان زن دوران معاصر، هنرمند مینیمال است که در سال 1912 در مکلین کانادا به دنیا آمد. آثار مارتین که به شدت با اکسپرسیونیسم انتزاعی و مرتبط است، با رویکرد کاملا مینیمالیستی او در نقاشی شاخص شده است. او ساختارهای هندسی را مورد بررسی قرار داد و در نتیجه نقاشیهای شبکهای، بلوکها و پالتهای به شدت سادهشده و تکرنگ در نقاشی را بررسی کرد.
اگنس مارتین از خود به عنوان یک اکسپرسیونیست انتزاعی یاد میکند. با این حال، سبک مینیمالیستی او تأثیر زیادی بر روند هنر مدرن و معاصر گذاشت. پسزمینههای خنثی و الگوهای هندسی نرم او به نهایت درون و سکوت، در دنیای هنر معاصر شناختهشده هستند.
کنت نولند (Kenneth Noland)
نولند هنرمند آمریکایی که در سال 1924 در کارولینای شمالی متولد شد؛ در کنار السورث کلی، موریس لوئیس و سام گیلیام، پیشگام نقاشی میدان رنگ بود. او یکی از اولین کسانی بود که از تکنیک رنگآمیزی بوم با رنگهای رقیقشده استفاده کرد و رنگهای خود را در حلقههای متحدالمرکز و متناسب با شکل بوم به کار برد.
رابرت منگولد (Robert Mangold)
منگولد متولد 1937 در نیویورک، یکی از معدود هنرمندان مینیمال برجسته است که کاملا به نقاشی مشغول است. زمانی که نقاشی وارد دوران سکون شده بود، منگولد از امکانات جدید نقاشی رونمایی کرد. او بوم را نه تنها به عنوان یک سطح، بلکه به عنوان یک فرم در نظر میگیرد. با انجام این کار، سطح او صاف میماند و بر اهمیت خاصیت دو بعدی بودن نقاشی تأکید میکند.
رابرت رایمن (Robert Ryman)
این مطلب را با معرفی یکی از برجستهترین هنرمندان نقاشی مینیمال، رابرت رایمن به پایان میبریم. این هنرمند آمریکایی که در سال 1930 در نشویل متولد شد، از دهه 1950 زندگی خود را وقف هنر نقاشی کرد. رایمن تحت تأثیر اکسپرسیونیسم انتزاعی و هنر مینیمال، به جای آنچه ترسیم میشود، بر نحوه نقاشی تمرکز میکند. او در انجام این کار، بر اهمیت مواد انتخاب شده، نحوه اجرای رنگ، قلم مو، پیدایش بافت در داخل رنگ و حتی سطح انتخابشده تاکید میکند. آثار او در نهایت سادگی، بسیار چشمگیر هستند.
بیشتر بخوانید:
با جنبشهای هنری جهان آشنا شوید
معیارهای ارزیابی و تحلیل یک اثر هنری
منابع:
The Best Minimalist Painting: A Complete Overview — CAI (contemporaryartissue.com)
Minimalism 101: The Only Minimalist Art Guide You Will Need | The Artling
Albers, Homage to the Square (article) | Khan Academy
Characteristics of Minimalist Art | History of Minimalism – ATX Fine Arts
Minimalism Art: What Is Minimalism Art Definition? – Eden Gallery (eden-gallery.com)