قهرمان در سینمای ایران

قدی بر قهرمان سازی در سینمای ایران

فیلم‌های سینمایی یکی از محصولات مهم فرهنگی جهان معاصر هستند، که می توانند با بروز و ظهور خود، تصویری از فرهنگ یک جامعه را نشان دهند. بی شک این به تصویر کشیدن در شخصیت پردازی های فیلم ها به خوبی عیان است. شخصیت اصلی یا قهرمان قصه، بارزترین چهره ای است که مخاطب را متوجه خود کرده و بر او تاثیر می‌گذارد

قهرمان (به یونانی: ἥρως(hērōs)) کسی است که با شهامت و شرافت، به شیوه‌ی طبیعت، در زندگی مشارکت می‌جوید، نه از روی کینه شخصی، نومیدی یا انتقام جویی(شایان مهر، 1379: 474). قهرمان که آن را شخصیت اصلی یا « protagonist » نیز گفته‌اند، در اثر ادبی به فردی گفته می‌شود، که در کانون توجه ما قرار می‌گیرد قهرمانان با صفات برجسته و والای اخلاقی و با خصوصیات تحسین برانگیز جسمی مشخص می‌شوند.

قهرمان سازي، رويکرد بخش اعظم آثار نمايشي در سينما و تلويزيـون امـروز جهـان است و به واسطه  استخدام برخي ساختارهاي روايي، قهرمانان نمايشي حتي در برخي آثار و موقعیت‌هاي روزمره، اغلب کارکردي حماسي مي يابند. از اين رو، به واسطه  توان بالاي ايجاد همدلي و رفتارسازي قهرمان نمايشي، شناخت و به کارگيري الگوهاي روايي قهرمان محور بر بنيادهاي اسطوره‌اي، امري بسيار جدی براي نويسندگان و نظريه پردازان آثار نمايشي در چند دهه گذشته بوده است(نقاش زاده، مختاباد 1393: 66). قهرمان‌ها با ویژگی های هر جامعه و شرایط تاریخی و اجتماعی آن، هماهنگ شده اند. بر این اساس می توان انتظار داشت که در آثار سینمایی که در فرهنگ ها و زمان های مختلف ساخته می شوند، قهرمان علی رغم آن که به لحاظ روایی، مراحل مشابه و مشترکی را پشت سر می گذارند، متناسب با فرهنگ و دوره زمانی خویش، ویژگی های متفاوتی را دارا هستند. بنابراین، تحلیل آثار سینمایی دهه‌های مختلف به درک ویژگی های قهرمان و چگونگی تعامل قهرمان با جامعه در شرایط اجتماعی متفاوت و همچنین، تغییر شکل قهرمان کمک می‌کند.

سینمای ایران و قهرمان

تاریخ سینمای ایران به تعبیری تاریخ تیپ های تکرار شونده ای است که در فیلم های مختلف تکثیر می شوند و  معمولا متاثر از تحولات اجتماعی تغییر چهره می دهند و در مواردی نیز از قطب مثبت داستان به قطب منفی می کوچند. از دید یونگ، کهن الگوها تمایل کلی ذهن برای تولید اندیشه های مشابه و یکسان است، گنجینه ای از سنت های دیرینه که در ناخودآگاه جمعی هر ملتی جمع می شود و در قالب تصاویر و انگاره ها و چهره های مثالی به جلوه درمی آید. کهن الگوها قدرت و مانایی بسیاری دارند و سرشار از معانی متنوع اند و بر کنش های جمعی افراد تاثیر می گذارند.(عشقی، 1399: 7). قهرمان آینه جامعه است که علیه وضعیتی که با آن سر و کار دارد دست به کنش می زند تا شرایطی را تغییر دهد.

در دهه‌ی 40 سینمای ایران، ما با قهرمانانی مواجه هستیم که دارای سیمای زیبا و بدنی ورزیده بودند. این افراد طرفدار مظلومان بوده و از استبداد بیزار بودند و به نوعی چهره‌ی آرمانی افراد فرودست جامعه به حساب می‌آمدند و به نوعی با لوتی منشی افراد جامعه را از دست غاصبان حکومت نجات داده یا برای آنان ثروت به ارمغان می‌آوردند . قهرمان آن دوره را در شخصیت فردین در فیلم هایی نظیر «آقای قرن بیستم»، «گنج قارون» به طور تمام و کمال می‌توان مشاهده کرد تا سالها این تصویر از قهرمان تنها تصویر آرمانی و مورد قبول مردم می‌بود و خاطرات مردم را کاملا در برمی‌گرفت. تا اواخر دهه‌ی 50 قهرمانان به همین گونه و با فراز و نشیب‌های کمک به مظلومان، قصه ی قهرمانی را پیش بردند. نزدیک به پیامد انقلاب، قهرمان کم کم فرم انتقام جویانه و آزادی ستیز نیز به خود گرفت تا بتواند عموم مردم را از سفر قهرمانیش راضی نگه دارد، این حضور را می‌توان بازی بهروز وثوقی در فیلم‌هایی چون «قیصر»، «رضا موتوری»، «داش آکل»، «بلوچ»، «گوزن‌ها» و «سفر سنگ» مشاهده کرد.

پس از انقلاب 57  قهرمانان نمی‌توانست پاسخ گوی وضع موجود باشند و پیامد‌های ایجاد شده از این انقلاب که منجر به کنار‌ گذاشتن بازیگران آن دوره شده بود. (زیرا آنان را نمادهای دوره‌ی شاهنشاهی می‌دانستند ) موجب حس قرابت و نزدیکی با مردم شوند. پس با روی کار آمدن بازیگران جدید در اوایل دهه‌ی 60 سینما با مفهوم بی قهرمانی روبه رو شد، زیرا مخاطبان از اشکال جدید قهرمانان استقبال نمی‌کردند. از این دست قهرمانان می توان به داوود رشیدی در فیلم «طلوع انفجار» اشاره کرد.

پس از آن دوران جنگ تحمیلی می‌رسد و دوران سینمای جنگ آغاز می‌شود که بازیگران آن افرادی فاقد چهره زیبا و اندام مناسبی هستند زیرا سینماگران در آن دوران زیبایی را ضد ارزش می‌شماردند. پس با این رویکرد قهرمانان در فیلم ها به چشم مخاطب خود عیان نمی‌شوند چه بسا که در فیلمی چون «بالاش» به جای قهرمان فیلم یعنی اسماعیل محرابی، ضد قهرمان فیلم یعنی جمشید هاشم پور با سری تراشیده و رفتار هایی مختص خویش، تمامی نظرها را به خود جلب می‌کند، همین روند را در فیلم هایی چون «فرمان»، «خط قرمز»، «نقطه ضعف» و … میتوان مشاهده کرد. پس این قهرمانان هم نتواستند سبب همدلی با مردم بشوند، از این رو سینماگران از توجهات به هاشم پور استفاده کرده و در فیلم «عقاب ها» و «تاراج» از او در نقش قهرمان بهره بردند که مورد استقبال مسئولان قرار نگرفت، بنابراین منجر به تغییرات ظاهری جمشید هاشم پور در فیلم های بعدی او یعنی «مادر»، «پرده آخر» و «دلشدگان» شد که علیرغم این که این فیلم ها بسیار ارزنده و مهم بودند اما به دلیل تفاوت وی با حقیقت وجودی او(هاشم پور) از سوی مردم مورد توجه قرار نگرفت. پس در اواخر دهه‌ی 60 و اوایل دهه‌ی70،  قهرمان همانند دهه 50 و با آن صورت ظاهری، برخلاف اراده‌ی سیاست‌ورزان سینمایی به سینمای ایران بازمی‌گردد.

پس سینماگران با ساخت فیلم‌های متفاوت و الگوگیری از سینمای‌هالیوود تلاش کردند قهرمانان را به مردم برگردانند. «فیلم افعی» اثر محمدرضا اعلامی تا حدودی هم موفق بودند اما با ورود فیلم‌های‌ هالیوود از محبوبیت قهرمان فیلم‌های آن زمان کاسته شد و نتوانست در حافظه‌ی مردم ‌جای‌گیرد. پس از آن در اواخر دهه‌ی 70 قهرمانی به حاشیه کشیده شد و حضور ضد قهرمان توانست نظر مخاطب را تا دوران اصلاحات جلب کند.

با روی کار آمدن دولت اصلاحات در اوایل دهه‌ی80 طیفی از فیلم‌ها با شعار آزادی طلبی زنان تولید شد که قهرمانان آن زنانی بودند که با استبداد مردانه می‌جنگیدند و رویکرد جدیدی را در جامعه ایجاد می‌کردند. یکی از قهرمانان این دوران «هدیه تهرانی» است با بازی در فیلم های «آبی» و «پارتی» و بعد تر در فیلم هایی چون دختر ایرونی که رسم معمول خواستگاری میشکند یا در فیلم «کاغذ بی خط» نمیخواهد زنی خانه دار باشد. اما این دوران نیز به درازا نکشید و جامعه مجدد به دوران مرد سالارانه خود بازگشت فیلم «چهارشنبه سوری» و با قهرمانانی رو به رو شد که شمایل کلی یک قهرمان ملی یا انتقام جوی را ندارند و جریان های چون کمدی های پیش پا افتاده با قهرمانی رضا عطاران، کمدی رمانتیک با بازی محمدرضا گلزار و از سوی دیگر ملودرام هایی سراسر از خیانت و فریبکاری به ارمغان آوردند . پس تا اواخر این دهه و اوایل دهه‌ی 90 با بی قهرمانی در سینما رو به رو هستیم.

بی قهرمانی از این حیث که قهرمانان همدلی مردم را جلب نمی‌کردند و ستارگان سینما از قشر و طبقه‌ای انتخاب می‌شدند که به عموم مردم از لحاظ مادی و معنوی نزدیک نبودند. بیشتر داستان‌ها، با محوریت موضوعات پیش پا افتاده‌ای می‌بود و میزان همذات پنداری مخاطب با آن را می‌کاست. اما در میانه دهه‌ی 90 می‌توان امیدی به حضور قهرمان در برخی فیلم‌ها داشت و نمی‌توان مهر بی قهرمانی به تمامی‌فیلم‌های این دهه زد. از این دست فیلم ها می توان به جواد عزتی در فیلم شنای پروانه، پرویز پرستویی در بادیگارد و … اشاره کرد.

در این دوران، داستان فیلم‌ها سعی می‌کنند به سطوح زندگی مردم نزدیک شده و با حضور در طبقه متوسط و به زبان آوردن داستان آن‌ها  از قهرمانان درون مردمی ‌صحبت کنند، که علیرغم نداشتن ظاهری زیبا و بدنی متناسب می‌توانند از پس مشکلات خود برآیند و خانواده، محله یا دوستان خود را از آسیب زور و ظلمی نجات دهند.

درست است که این قهرمانان جلوه گر قهرمانان دهه‌ی 40 نمی‌باشند یا ممکن است در حافظه‌ها نمانند اما از لحاظ ابعاد اخلاقی و تاثیرگذاری بر جامعه و فرهنگ مردم ‌می‌توانند تا حد قابل قبولی کمک رسان باشند و الگوهایی را از قهرمان در جامعه کنونی بسازند که از ضدقهرمان پروری جلوگیری کند و قدرت تشخیص مخاطب را نسبت به خیر و شر، درستی و نادرستی بیافزاید.

فهرست منابع

حاجی فرج، عارفه(1401). قهرمان در سینمای دهه‌ی 90 ایران ( مطالعه موردی : رخ دیوانه، رگ خواب، بدون تاریخ، بدون امضا، مغزهای کوچک زنگ زده، قصر شیرین، شنای پروانه ).(پایان نامه کارشناسی ارشد پژوهش هنر). دانشگاه علم وفرهنگ.

شایان مهر، علیرضا(1379). دایرةالمعارف تطبیقی علوم اجتماعی. تهران: انتشارات کیهان.

عشقی، بهزاد (1399). کهن الگوهای سینمای ایران. تهران: موسسه انتشارات نگاه .

نقاش زاده، مسعود؛ مختاباد، سید مصطفی(1393). تحلیل ساختار فیلم‌های حماسی بر اساس الگوی سفر قهرمان. فصلنامه پژوهش های ارتباطی، سال بیست و دوم، شماره2(پیاپی 82)، تابستان 1394.

https://didhonar.ir/?p=6724