یادداشتی بر نمایش «سنجاب»

همه‌چیز به صاحب اصلی خواهد رسید/ جدال بر سر قدرت

فریال آذری: نمایش «سنجاب» به کارگردانی مهدی روزبهانی که این شب‌ها در تماشاخانه ماه حوزه هنری روی صحنه است، نگاهی به تاریخ و باورهای ایرانیان دارد.

«سنجاب» در این اثر اگرچه با مفهوم ثروت و افزایش روزی در ارتباط است اما در کارکرد نمادشناسانه خود با به تعویق انداختن کارها نیز مرتبط است و به پافشاری و صبر و حوصله برای حصول نتیجه ما را رهنمون می‌سازد.  سنجاب اساساً در کارکرد کهن‌الگویی خود با ما خردی را به اشتراک می‌گذارد که در آن زندگی سرشار از نشاط و البته همراه صبوری جای دارد و ازآنجاکه سنجاب‌ها طی سال برای ذخیره غذای زمستان تلاش می‌کنند، از این کارکرد نیز در نمایش بهره برده شده است. ذخیره‌ای که اینجا ما با آن روبه‌رو هستیم نه ذخیره مادی که ذخیره معنوی است که با باورهای مذهبی در ارتباط است.

از دیگر سو تلاش نویسنده برای باز کردن مفاهیم سرمایه‌داری لیبرالی در قرن بیستم و آنچه در آن سال‌ها در ایران تحت عنوان اصلاحات ارضی رقم می‌خورد و پیوند آن برای نگه‌داشتن قدرت و فرهنگ ارباب رعیت است. طبقه کارگر اما اینجا آگاه است و به‌رغم همه تحقیرها دست به انتخابی اصیل و آگاهانه می‌زند که به نظر می‌آید که پراکسیس در عمل اتفاق می‌افتد چراکه مقابله رعیت با ارباب، عملی آزادانه، خودآگاهانه، اصیل و رهایی‌بخش است.

سنجاب

این نمایش اما قدم را فراتر می‌نهد و به تلاش اربابان و خوانین برای بازپس‌گیری قدرت و ثروت در دوره اصلاحات ارضی می‌پردازد. همان‌گونه که می‌دانیم در این دوره طبق نخستین لایحه از سه لایحه اصلی می‌بایست تا مناسبات ارباب و رعیت تغییر کند و زمین‌های کشاورزی که ۵۰ درصد آن در دست اربابان و ۲۰ درصد آن به‌عنوان وقف در دست روحانیون بود، به شکل برابر بین ارباب و رعیت تقسیم شود. ما در عمل با مقاومت جدی از سوی اربابان روبه‌رو می‌شویم و این نگاه با مسئله دینی وقف در تعارض قرار می‌گیرد. بدیهی است که اربابان و خوانین منطقه با این قانون به مقابله پرداخته و از مال و قدرت خویش حفاظت می‌کردند.

تلاش ارباب در نمایش «سنجاب» برای به دست آوردن باغ آبا و اجدادی رعیت در این قصه نیز بازپس‌گیری قدرت است، اگرچه پس از مرگ رعیت، نیمی از باغ طبق آرزوی او به کابین و مهر همسرش درآمده و نیم دیگر وقف امام رضا (علیه‌السلام) شده است اما برای به دست آوردن حق و درواقع قدرت است که ارباب ظالم، رعیت بیچاره را می‌کشد و همسر باردارش را به عقد خود درمی‌آورد، گرچه به نظر می‌آید دادن نام خان‌زاده به فرزند رعیت و تقسیم ارث به شکل برابر بیشتر به یک لطف شباهت دارد اما در پس آن جنایاتی رقم خورده که ارباب خواسته تا قدرت خویش را به رخ کشد.

آنچه در ژرف‌ساخت این اثر به آن پرداخته می‌شود، این است که آنچه بیش از هر چیزی قدرتمند است، باور و ایمان قلبی است که ضامن دوام و بقای باغ است. مادر در این قصه بارها مورد آزار قرار می‌گیرد و رنج‌های پنهانش را با خود حمل می‌کند؛ چه آن روز که چهل روز پس از ازدواج، همسرش به دست ارباب کشته می‌شود و او تا سال‌ها حقیقت را درنمی‌یابد و با خود این رنج ندانستن را حمل می‌کند و چه زمانی که باردار است و تنهایی و رنج ناشی از نبود همسر را تاب می‌آورد و چه زمانی که برای پایان یافتن حرف‌وحدیث‌ها زنِ ارباب پیر می‌شود که به باغ مهریه‌اش چشم دارد و چه آن روز که همین پسر، حکم جنون مادر را می‌گیرد تا باغ را از چنگش درآورد؛ در تمامی لحظات این مادر است که مورد ظلم واقع می‌شود.

سنجاب

نگاه زنانه‌ای که به داستان می‌شود از وجود نویسنده زن نمایش، لیلا روغنگیر قزوینی و لمس همین رنج‌ها در بستر جامعه برمی‌آید؛ مادری که دیده نمی‌شود و زنی که شماتت می‌شود. فرهنگی که به‌رغم مدرن شدن در ظاهر، در عمق و جان خود نه مدرن که ظالم است، ظلم به زن و زمین از همین دست است.

صدای اره‌برقی که به کار قطع کردن درختان برای جاده‌سازی است و خانه‌هایی قدیمی که جای‌شان را به آپارتمان‌ها می‌دهند و البته تلاش برای درآمد بیشتر درحالی‌که نیازی به این درآمد بیشتر هم وجود ندارد. گویی دیو آز است که بر صاحبان باغ مستولی است ردپای تفکر وبری را به چالش می‌کشد. درست آنجا که دولت مدرن سرمایه‌داری و تفکر سکولار دست در دست هم می‌نهند تا زمین را تصاحب کنند، باورهای مادر و صاحب‌خانه را به سخره گیرند و وقف را انکار کنند و جایش را به جهان مدرن بدهند، با جمله تکرارشونده مادر که همه‌چیز به صاحب اصلی خواهد رسید مواجه می‌شویم.

این نگاه در جهان جدید به بوته نقد گذاشته می‌شود، نگاهی که نه آشکارا که بسیار رندانه و ظریف در اثر به آن پرداخته می‌شود. در انتهای قصه، پیروزی اعتقاد و باور را بر دیو آز نشان می‌دهد و با آگاهی و درک صحیح همگان پایان می‌یابد. چه مادری که از مرگ همسر اولش آگاه می‌شود و چه فرزندی که از حقیقت وجودش آگاه می‌شود و چه آنانی که به حقیقت وقف را درمی‌یابند، همه، نوعی رستگاری را تجربه می‌کنند.

نمایش «سنجاب» اما در طراحی صحنه مینی‌مال بوده و با المان‌های حداقلی سعی در فضاسازی داشته است و در این مورد توفیق یافته است. بازی نور در صحنه فضاسازی را به‌خوبی نشان می‌دهد، نورهای آبی ما را به سرمای گذشته و قرمز با رنگ خون تداعی می‌کند و به‌راحتی فضا را شکسته و وارد فضای جدیدی می‌شود و فلش‌بک‌ها را نشان می‌دهد. ریتم نمایش یکدست و کارگردانی خوبی داشته است و سامان شکیبا در نقش ارباب بسیار به شکل رئال و باورپذیری ظاهر شده است.

محسن شفیعی در درگیری بین مادر و پسر بسیار خوب رفت‌وبرگشت دیالوگ را درک کرده و آن را بازی کرده است امیدوارم مهدی روزبهانی در جایگاه کارگردان، در این کار و کارهای بعدی خود بیش از بیش درخشان ظاهر شود.

https://didhonar.ir/?p=54298

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 + هفت =