نگاهی به جهان تیره و پرشور فرانسیس گویا

ورود به جهان فرانسیس گویا، پایان رمانتیسیسم، آغاز مدرنیته

به گزارش پلاتو هنر فرانسیس گویا، یکی از برجسته‌ترین هنرمندان تاریخ هنر اسپانیا، در گذار از قرن هجدهم به نوزدهم، تبدیل به چهره‌ای محوری شد؛ کسی که میان دو دنیای هنری ایستاد: دنیای کلاسیک گذشته و جهان نوین مدرنیسم. او آخرین استاد بزرگ کلاسیک و نخستین هنرمند مدرن خوانده می‌شود. در توصیف او، واژه‌ی «حقیقت» بارها تکرار می‌شود؛ چرا که او هنرمندی بود که با شجاعت به روایت واقعیت‌های تلخ زمانه‌اش پرداخت.

گویا با عبور از مرزهای سبک‌های رسمی درباری و پرداختن به دردهای اجتماعی، جنگ، جنون، و وحشت، هنرش را از چارچوب‌های دربار بیرون کشید و آن را به زبان وجدان جمعی بدل ساخت. او شاهد خشونت، جنگ، قحطی و سقوط پادشاهی بود و این تجربه‌ها، او را به یکی از صریح‌ترین تصویرگران ترس و تاریکی انسان بدل کردند.

انتخاب یک اثر، چرا «غول»؟

انتخاب یک اثر از میان مجموعه گسترده آثار فرانسیس گویا کار ساده‌ای نیست. از پرتره‌های رسمی دربار گرفته تا صحنه‌های هولناک از جنگ و دیوانگی، گویا در سبک‌های گوناگون قلم زده است. با این حال، نقاشی «غول» یا El Coloso جایگاه خاصی دارد. این اثر در دوران میانسالی او و در خلال جنگ‌های استقلال اسپانیا خلق شده، زمانی که ناپلئون به خاک این کشور تاخته بود و مردم اسپانیا در رعب و آشفتگی زندگی می‌کردند.

«غول» از نظر سبک نیز در نقطه‌ی گذار میان کلاسیک و رمانتیسم قرار دارد. در این اثر می‌توان ترکیبی از پویایی دراماتیک رمانتیسم و نشانه‌هایی از بیان‌گرایی آغازین را مشاهده کرد.

فرانسیس گویا

توصیف و تحلیل اثر، چهره‌ای از قدرت و هراس

در این نقاشی، توده‌ای عظیم‌الجثه با بدنی نیمه‌برهنه و مشت‌هایی گره‌کرده از میان تپه‌ها و آسمانی تیره قد برافراشته. این غول که چهره‌ای گنگ و تهدیدآمیز دارد، گویی از دل طبیعت یا تاریکی ذهن انسان برخاسته است. پایین‌تر، جمعیت کثیری از مردم، حیوانات، ارابه‌ها و حتی گاوها در حال فرار از این موجود عظیم هستند.

حس آشفتگی، ترس و ناتوانی در این اثر موج می‌زند. نه فقط در صورت‌ها، بلکه در حرکت‌های بدن، در نورپردازی تیره و در آسمان طوفانی اثر. گویی مردم نه فقط از غولی واقعی، بلکه از نیرویی نمادین و مهارنشدنی می‌گریزند.

نقاشی «غول» به راحتی در سطح توصیفی باقی نمی‌ماند. برخی مورخان هنر این غول را تجسم خود ملت اسپانیا می‌دانند که با وجود سقوط و آشفتگی، همچنان مقاوم و استوار ایستاده است. برخی دیگر آن را تصویری از خشونت جنگ‌های ناپلئونی می‌دانند. در تفسیرهای روان‌شناختی‌تر، غول می‌تواند نمادی از ناخودآگاه جمعی یا ترس‌های درونی بشر در مواجهه با آشفتگی بیرونی باشد.

هم‌چنین این اثر به گونه‌ای مفهومی با پرسش‌های اخلاقی درباره قدرت، مسئولیت، و رنج عمومی ارتباط پیدا می‌کند. قدرتی عظیم و کور در حال برخاستن است، اما مشخص نیست که آیا قصد حمله دارد یا خود نیز در رنج است.

جایگاه اثر در تاریخ هنر

«غول» یکی از آثار شاخص رمانتیسم تصویری است. با این حال، سبک اجرایی آن نشانه‌هایی از آینده را در خود دارد: پیکره‌پردازی آزاد، ضربه‌قلم‌های خشن، رنگ‌گذاری متضاد، و پرداخت احساسی از ویژگی‌هایی هستند که بعدها در آثار امپرسیونیست‌ها و حتی اکسپرسیونیست‌ها دیده می‌شود.

تضاد میان وضوح فرم غول و حالت غیرواقع‌گرایانه زمینه و عناصر فراری، نشانه‌ای از گذار فرانسیس گویا از واقع‌گرایی درباری به نقاشی‌هایی با بار روان‌شناختی و اجتماعی سنگین‌تر است.

برای سال‌ها تصور می‌شد که این اثر متعلق به خود گویاست. با این حال، بررسی‌های اخیر برخی پژوهشگران نشان داده‌اند که احتمال دارد نقاشی توسط شاگرد و دستیار نزدیک او، آنسنسو ژولیا (Asensio Juliá)، کشیده شده باشد. این موضوع هنوز محل بحث و اختلاف نظر است، اما صرف‌نظر از امضای هنرمند، سبک و نگاه درون‌گرایانه‌ی اثر به شدت به گویا نزدیک است. چرا که گویی این اثر دروازه ورود ما به جهان تاریک گویا یا همان «نقاشی‌های سیاه» گویا است.

اگرچه سندی قطعی وجود ندارد، اما اغلب محققان همچنان این اثر را در ادامه‌ی آثار گویا در دوره‌ی جنگ می‌دانند.

گویا در دربار سلطنتی: از شکوه تا تردید

فرانسیس گویا در ابتدا با حمایت اشراف‌زادگان اسپانیا به شهرت رسید. او پرتره‌های فراوانی از خاندان سلطنتی، اشراف و رجال سیاسی کشید. نقاشی‌های درباری‌اش از دقت، ظرافت و تعادل بصری بالایی برخوردارند. اما رفته‌رفته نگاهش به دربار تغییر کرد. از دل همین تغییر، آثاری چون پرتره‌ی معروف «خانواده کارلوس چهارم» خلق شدند؛ پرتره‌ای که به‌جای ستایش شاه، ناتوانی، بی‌روحی و بی‌کفایتی آن‌ها را نمایان می‌کرد.

برخی منتقدان آن اثر را «بی‌رحمانه‌ترین پرتره‌ی سلطنتی در تاریخ» می‌نامند. او به‌تدریج به انتقاد از قدرت، فساد، و نادانی حاکمان روی آورد؛ حتی اگر این انتقادها در لفافه‌ی رنگ و نور پنهان بودند. وقتی به این اثر نگاه کنیم تصور میکنیم به یک نقاشی امپرسیونیستی نگاه می‌کنیم اما چیزی که این نقاشی را لایق چنین لقبی می‌کند آن است که گویا به زیبایی پوچ بودن خانواده سلطنتی را به تصویر کشیده است.

فرانسیس گویا

سبک هنری فرانسیس گویا، از روشنی تا تاریکی

فرانسیس گویا را نمی‌توان در یک سبک مشخص گنجاند. دوران ابتدایی کاری‌اش در سبک روکوکو، سپس کلاسیک و باروک بوده است. اما با ورود به دهه‌های پایانی عمرش، سبک او به شدت شخصی و تاریک شد. نقاشی‌های پایانی‌اش که به «نقاشی‌های سیاه» معروف‌اند، تصویری تیره از انسان، جامعه و طبیعت ارائه می‌دهند.

فرانسیس گویا
تصویر خانه فرانسیس گویا که بر روی دیوارهایش «مجموعه سیاه» را خلق کرد

در این آثار، دیگر خبری از تعادل و تناسب کلاسیک نیست. پیکره‌ها دفرمه، فضاها فشرده و پر از وحشت‌اند. این دوران با ناشنوایی فرانسیس گویا و کناره‌گیری‌اش از زندگی اجتماعی هم‌زمان است. او در خانه‌ای به نام «ویلا دل سوردو» (خانه ناشنوا) در انزوا زندگی کرد و نقاشی‌هایی ترسناک را مستقیماً بر دیوارهای خانه‌اش کشید؛ آثاری چون «ساتورن فرزندش را می‌بلعد» یا «زنان در حال جنگ».

با وجود نقاشی‌هایی مملو از تاریکی، تنهایی، ترس و آشوب که بر تمام دیوار های آن خانه نقش بستند، به نظر شخصی بنده و بسیاری منتقدین هیچ یک به اندازه نقاشی «کابوس» دردناک و غمگین نیستند! تصویر سگی که درحال غرق شدن سرش را به بالا گرفته و به دنبال کورسویی امید برای زنده ماندن می‌گردد. در نقاشی اصلی که بر دیوار نگاشته شده بود دوپرنده دربالای سر سگ و امتداد نگاهش درحال پرواز بوده‌اند که خنجر غم را تیزتر بر وجود آدمی فرود می‌آورد، اما در پروسه مرمت و جابجایی نقاشی از دیوار بر روی بوم آن دو پرنده حذف شدند.

فرانسیس گویا
کابوس« cabeza de perro»- سگ درحال غرق شدن در ماسه

فرانسیس گویا در این نقاشی به بیننده آن چهره‌ بی رحم زندگی را نشان میدهد، زمانی که باید پذیرفت هیچ دستی برای کمک به سمت دردمندی دراز نخواهد شد و سقوط به سمت پایان تقدیری است که باید با همه تلخی‌اش آن را پذیرفت.

 هنرمندی بی‌رحم در برابر زمانه‌اش

اگر بخواهیم یک واژه را برای تعریف گویا برگزینیم، «حقیقت» واژه‌ای دقیق است. او نه‌تنها واقعیت بیرونی، بلکه تاریکی درون انسان را نیز نقاشی کرد. برخلاف هنرمندان پیشین که مأمور تزئین قدرت بودند، گویا ناظر و منتقد قدرت شد.

از سری آثار وحشت‌های جنگ (The Disasters of War) گرفته تا نقاشی‌های سیاه، او بارها نشان داد که هنر می‌تواند زبان افشاگری باشد؛ زبانی که درد را عیان می‌کند، نه پنهان.

«غول» نه فقط یک نقاشی، بلکه تصویری است از ترسی جمعی، مقاومتی خاموش، و جهانی در تلاطم. این اثر نماد جهان‌بینی هنرمندی است که از روشنایی‌های اشراف‌زادگان تا تاریکی‌های جنون فردی، همه را دیده و بر بوم نشانده است.

فرانسیس گویا همچنان یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های تاریخ هنر است. او راهی را آغاز کرد که بعدها بسیاری از هنرمندان نوگرا، اکسپرسیونیست، و حتی سوررئالیست از آن پیروی کردند. «غول» نمادی از هنرمندی است که نه برای خوشایند، بلکه برای حقیقت نقاشی کرد؛ حتی اگر این حقیقت، چهره‌ی ترسناک یک هیولا باشد.

بیشتر بخوانید:

پرورش نوازنده زهی به بدنه موسیقی سمفونیک کمک می‌کند

آلبرتو جاکومتی؛ هنرمندی در جستجوی هستی

https://didhonar.ir/?p=89923

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × دو =