به گزارش پلاتو هنر، چه مولفههایی در انتخاب یک کتاب موثر هستند؟ شاید در پاسخ به این پرسش ابتدا نام نویسنده، شاعر، مترجم، ناشر و… به ذهنمان خطور کند اما احتمالا برایمان پیش آمده که هنگام پرسهزدن میان انبوه کتابها در کتابخانه یا کتابفروشی، ناگهان چشممان تصویر یا نوشتهای را میبیند که سخت میتوان از آن دل کند یا فراموشش کرد. یا هنگام مطالعه کتاب با اثری مواجه میشویم که علاوه بر محتوا، غرق در زیبایی و صفحهآرایی آن میشویم.
مسائل مختلفی در ارزیابی یک کتاب دخیل هستند، شاید در این میان موضوع طراحی کتاب و صفحهآرایی آن ازجمله موارد مهم و ضروری باشد که کمتر کسی به آن توجه میکند.
در این رابطه گفتگویی با یاسر عزآباد هنرمند جوانی داشتیم که سالها کار طراحی کتاب انجام داده است.
*طراحی کتاب را از چه زمانی آغاز کردید؟
فکر میکنم سال 1390 اولین کتابم را طراحی کردم که یک کتاب پژوهشی در حوزه آیینهای نمایشی بود. حوزه هنری آن کتاب را چاپ کرد. تاکنون بالای ۷۰۰ کتاب از ناشران مختلفی مانند نشر نو، نشر بهجت، نشر هنوز، نشر افکار، انتشارات دانشگاه تهران، فرهنگیان و… کار کردهام.
*چطور وارد این حوزه شدید؟
من تایپ ده انگشتی انجام میدادم. یک روز یکی از دوستانم به من گفت که طراحی کتاب را تجربه کن به نظر دقت لازم را داری. در آن زمان کتابی طراحی کردم که جایزه کتاب سال را دریافت کرد. همچنین در مسابقهای شرکت داده شده بود که در آن جمع نمره کامل گرافیک را دریافت کرده بود.
*یعنی از ابتدا آموزش این کار را ندیده بودید؟
بله از ابتدا آموزش طراحی کتاب ندیده بودم تاکنون نیز آموزش آکادمیکی در این خصوص ندیدهام اما من کتاب زیاد نگاه میکنم. یعنی به کتابفروشیها میروم و کتابهای مرجع و لاتین را تماشا میکنم یا در موزهها کتاب هایی را که منبع فارسی و تکنسخه هستند، نگاه می کنم و به گریدبندی آن ها توجه می کنم و آن را برای خودم میکشم. اکنون نیز وقتی سفارشی دریافت میکنم کتابهای همان موضوع را نگاه میکنم تا بدانم دیگران مثلا در صفحهآرایی یک کتاب پزشکی چطور عمل کرده اند.
*فکر میکنید کاری که شما انجام میدهید در حوزه هنر دستهبندی میشود یا فرهنگ؟ یا اینکه شاید صرفا به برندینگ و تجاری شدن کتاب کمک میکند؟
معتقدم دقیقا از زمانی که گوتنبرگ دستگاه چاپ را اختراع کرد ما دیگر کتاب را به منزله اثر هنری نداریم زیرا کتابها در چندین نسخه به چاپ میرسند و دیگر صرفا به عنوان یک اثر تکنسخه باارزش با آن مواجه نمیشوند. البته در یک دهه اخیر جلد برخی مجلات یا ناشران را مشاهده میکنیم که یونیفرم مشخصی دارند و کارهای گرافیکی هنرمندانهای برای آنها انجام شده است اما قبل از آن به نظرم چیزی به نام طراحی کتاب مطرح نبود و بیشتر حروفچینی میکردند. هنوز هم برخی ناشران دنبال یک فرد حروفچین هستند که کلمات را کنار هم بگذارد و برای طراحی کتاب ارزشی قائل نیستند. بعد از دوره حروفچینی نرمافزار زرنگار آمد، نوشتهها را در این برنامه وارد میکردند و البته استاندارد خوبی هم داشت. بعد از آن برنامه word آمد که به نظر من اصلا به درد طراحی کتاب نمیخورد چه ازنظر خروجی دادن، چه ازنظر برخورد با فونت و… اگر بخواهم کلی بگویم بعد از صنعت چاپ دیگر دیدن یک کتاب صرفا به منزله اثر هنری خیلی سخت شده است.
*همانطور که اشاره کردید اکنون برخی ناشران مانند بیدگل، هنوز، چشمه و… طراحی جلد خاصی را برای خودشان انتخاب کردهاند. فکر میکنید این کار بیشتر به برندسازی نشر کمک میکند یا ارزش هنری کار؟
فکر میکنم این قضیه به نوعی مُد شده است مانند زمانی که یک فونت خاص خیلی موردتوجه قرار میگیرد. اکنون ناشران کتاب های خود را یونیفرم میکنند. این کار بیشتر ارزش برندسازی دارد و امروزه صاحبان یک برند متوجه شده اند که صرفا یک لوگو همه جا نمیتواند برند آنها را معرفی کند. برای همین جلد را هم عضوی از هویت بصری کردند. در این حالت مخاطب قبل از اینکه لوگوی ناشر را ببیند، متوجه میشود این کتاب متعلق به کدام ناشر است. این جریان بیشتر کارکرد برندسازی دارد و حتما گرافیست هایی که این کار را انجام دادهاند به ارتباط یک یونیفرم با کانسپت انتشارات توجه کردهاند.
*برای طراحی یک کتاب چقدر لازم است که از محتوای آن مطلع شوید و محتوا و فرم کتاب مکمل یکدیگر باشند؟
من همیشه وقتی کتابی را برای طراحی قبول میکنم، ابتدا آن را ورق می زنم و بخشهایی را مطالعه میکنم، حتی اگر لازم باشد کل مطلب را میخوانم. به نظر من اگر بعضی قسمتها از کتاب خوانده نشود، نمیتوان برایش ایدۀ صفحهآرایی پیدا کرد، یعنی تا وقتی که متوجه نشوی چه اتفاقی در این کتاب افتاده است، نمیتوانی آن را طراحی کنی. جریان برندسازی و یونیفرمسازی که پیشتر درباره اس حرف زدیم از طرفی این بلا را سر ناشران میآرود که فارغ از محتوا برای همه کتابها الگویی یکسان را انتخاب کنند. همچنین فشار اقتصادی و رقابت سر اینکه کدام ناشر اول از همه کتاب را منتشر کند، موجب می شود که ناشران مانند یک کارخانه، کتاب را وارد یک فرم مشخص کنند و از آن خروجی بگیرند.
من به شخصه وقتی کل کتاب یا قسمت هایی از آن را می خوانم بنا بر متن کتاب برای طراحی آن تصمیم میگیرم. اگر ناشر یونیفرم مشخصی داشته باشد باز هم چیزهایی باید به آن اضافه شود یا اینکه اصلا نمیتوان از این یونیفرم تبعیت کرد. کتابهایی هم داشتهام که در صفحهآرایی آنها سعی کردهام از ایدههای نو و خلاق استفاده کنم و مخاطب نیز متوجه آن شده است. به طور مثال کتابی درمورد عباس جوانمرد بود که در آن نوشتههایی وجود داشت درباره معرفی افرادی که با عباس جوانمرد کار کرده اند. خود ویراستار آن نوشته ها را در قالب نقل قول آورده بود اما من در صفحهآرایی، اطلاعات افراد را تحشیهنویسی کردم. یعنی مخاطب در کتاب با دو بخش مواجه بود؛ یکی متن اصلی کتاب و دیگری معرفی آدمهایی که با عباس جوانمرد کار کرده بودند. در موردی دیگر یک کتاب فانتزی درباره گربه داشتم که در آن از روی رفتار گربه، آدمها را روانکاوی کرده بود! من در این کتاب تصویر گربه را در جاهایی از نوشته کار کرده بودم یا نوشته ای را خط زدم و جایی دیگر آن را دیزاین کردم تا محتوای متن به مشکل نخورد. حتی کل فهرست را خط خطی کردم که برخی خریداران فکر کرده بودند کتاب خراب است.
*ناشران چقدر با این کارهای خلاقانه همراه میشوند و به شما فضا میدهند؟
برخی ناشران معتقدند که فایل را به تایپیست داده اند، پول ویراستار و نمونه خوان هم دادهاند و حالا چرا باید پول جدایی بدهند که کسی یک متن و کتاب آماده را طراحی کند. در مورد جلد هم برخی ناشران میخواهند تماما سلیقه خود را اعمال کنند. درست است که ناشران کار فرهنگی می کنند اما عموما آدم های فرهنگی نیستند و صرفا کار تجاری میکنند و درک درستی از این فضا ندارند.
*به نظر من طراحی جلد هم مانند پوستر باب ورود ما به یک اثر است. ما کم کم داریم اهمیت پوستر را در سینما، تئاتر و… درک می کنیم اما شاید هنوز اهمیت طراحی جلد کتاب درک نشده است. به نظر شما یک طراحی جلد باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
طراحی جلد با پوستر تفاوت هایی دارد. پوستر در خود نوعی اعلان دارد اما فکر می کنم میتوان به طراحی جلد کتاب از دو منظر نگاه کرد؛ یک اینکه قرار است چیزی را معرفی کند و مخاطب را جذب کند که این کتاب را انتخاب کند. دوم اینکه تصویری از آن کتاب ارائه کند. این تصویر می تواند قسمتی از جریان داستان یا محتوای کتاب را برای مخاطب توضیح دهد تا ذهنیتی برایش ایجاد کند. همچنین میتواند کمی عقبتر بایستد و جریان محتوایی ایجاد کند که مخاطب با خواندن کتاب متوجه آن شود یعنی در این صورت گرافیست یک چیزی به کتاب اضافه کرده است. این موضوع شاید ایده آل یک طراح گرافیک از کتاب باشد. به طور مثال یک شاعر کتابی تحویل طراح می دهد و گرافیست کاری با آن کتاب میکند که تو در برخورد اول با یک اثر هنری مواجه هستی. در برخورد دوم کتاب را می خوانی و در برخورد سوم ارتباط میان اثر هنری و متن کتاب را درک می کنی. این ساحتی است که طراحی کتاب دارد اما این موضوع که یک طراح چقدر دستش باز است، چقدر به او اعتماد می کنند و چقدر این موضوع را میفهند، بحث دیگری است. مسلما طراح نباید کلمات را تغییر دهد اما می تواند با متن به مثابه یک اثر هنری برخورد کند. اینکه ناشران، نویسندگان و فهم عمومی به این نقطه برسند، بسیار کار دشواری است اما می توان به این نقطه رسید که در میلیون کتابی که در یک سال در ایران منتشر می شود ما با 10 کتاب هنری با ارزش بالا مواجه شویم. در همه جای دنیا نیز این طور نیست که با همه کتاب ها به منزله اثر هنری برخورد کنند زیرا برخی متون اصلا چنین پتانسیلی ندارند.
*اگر ما اهمیت طراحی جلد و صفحهآرایی کتاب را درک و آن را رعایت نکنیم، فکر میکنید چه عواقبی دارد؟
بلای اولی که سر ما میآید این است که ما با ریزش مخاطبان مواجه می شویم حتی در مورد آدمهای کتابخوان. زیرا مخاطب کتاب را خوب یا بد میخرد اما آن را نیمه کاره کنار می گذارد. نه ناشر و نه خود مخاطب دلیل این اتفاق را نمیدانند اما دلیلش این است که کتاب طراحی مناسب ندارد و برای مخاطب خسته کننده است و چشمش را اذیت می کند. به این موضوع فکر نشده است که فلان کتاب در کجا و برای چه موقعیتی مناسب است که براساس همان موقعیت ازنظر فونت، جنس کاغذ، قطع، حجم کتاب و… طراحی شود.
*به نظر میرسد که خود ناشران هم باید دانش و آگاهیشان را در این زمینه افزایش دهند.
حتما همینطور است. اگر یک برندی بزرگ میشود حتما مدیر آن ساختارها و جریان های مختلف کاری را می شناسد. بعد از شناخت جریانهای مختلف حال آنها را واسپاری می کند. اینک ناشر مثلا درباره طراحی کتاب دانش داشته باشد باعث می شود که ما بتوانیم با هم گفتگو کنیم. متاسفانه اکنون مدیران ما بسیار از فضای هنری فاصله دارند که از فضای هنری فاصله دارند و از یک دنیای بیرونی برای آن تصمیم میگیرند.
*به نظر شما ما اصلا میتوانیم نوعی قاعده یا مترومعیار مشخص برای طراحی کتاب درنظر بگیریم یا این طراحی براساس محتوا، موضوع، مورد استفاده و… متفاوت میشود؟
مشکل این است که ما در طراحی کتاب دنبال قاعده میگردیم درحالی که هیچ قاعدهای وجود ندارد. ما باید به متن، محتوا و جهان کتاب توجه و براساس آن طراحی کنیم. مثلا یک قاعده در طراحی کتاب وجود دارد که میگویند وقتی کتاب را باز می کنی فاصلهها باید طوری باشد که انگشت شصت روی نوشته قرار نگیرد اما این اتفاق در طراحی کتاب هایی مانند اطلسها یا کتابهای سنگین متفاوت است زیرا کتاب را برای خواندن روی میز میگذارند و مطالعه میکنند. اکنون یکی از دعواهای اصلی طراحان و ناشران سر تغییر فونت است. ما می گوییم که در ایران باتوجه به تغییر نسل و تغییر جامعه تغییر فونت الزامی است زیرا مخاطب دهه هشتادی ما در دنیای دیجیتال نوشته ها را دیده است و دیگر فونتی مانند لوتوس شاید برای آن مناسب نیست. ما اگر رده سنی مخاطبان خود را نشناسیم، نمی توانیم تغییرات را اعمال کنیم. تا برسیم به اینکه یک کتاب را به عنوان اثر هنری نگاه کنیم. ما هنوز در قدم های اولیه هستیم که ناشران حداقل جلد کتاب را کپی نکنند!
*صحبت پایانی اینکه شما با استادی مانند رضا عابدینی همکاری داشتهاید. فکر میکنید دلیل اینکه اکنون بزرگانی مانند او در فضای کتاب فعالیت نمیکنند، چیست؟
یک مشکلی وجود دارد که طراحان بزرگ کار کتاب انجام نمیدهند و این یک واقعیت است. یعنی طراح گرافیک ترجیح می دهد کاری کند که درآمد بیشتری داشته باشد. هر کسی که در این حوزه فعالیت می کند یا از هنر گرافیک خیلی چیزی بلد نیست یا اگر حرفه ای است و مانده، عرقی به این حوزه دارد. انجمن طراحان گرافیک تعرفهای ارائه میکند که 50 درصد آن هم در این بازار پرداخت نمیشود. ناشران زورشان نمیرسد چنین مبلغی پرداخت کنند یا نمیخواهند بدهند و برایش ارزشی قائل نیستند. در نتیجه هنرمندان حرفه ای خیلی این سمت نمی آیند. آدم دغدغه مندی هم که دوست دارد در این حوزه کار کند ناگهان با ناشری طرف می شود که هنوز به صفحه آرایی می گوید حروفچینی.
متاسفانه این آدمهای بزرگ را کمتر فهم میکنیم. اگر کسی مانند آقای عابینی کتاب شرقی طراحی کنند، قطعا منبع مهمی برای ما میشود. ما اکنون به عنوان طراحان کتاب در حال حاضر کتاب های غربی را رصد میکنیم یا به آرشیوها کهن رجوع می کنیم زیرا منبع داخلی معاصر خوب کم داریم. شاید یکی از دلایل اینکه ما این بزرگان را نداریم سومدیریت است یا اینکه ناشران اهمیتی به این کار نمیهند.
نمونه آثار یاسر عزآباد را در اینجا مشاهده کنید.
ندا زنگینه