به گزارش پلاتو هنر، الهام شفیعی، کارشناس ارشد کارگردانی نمایش است و تئاتر را از هنرمندانی چون صابر ابر، پانتهآ پناهیها، حمید پورآذری و الهام کردا آموخته است. شفیعی در نخستین تجربه سینماییاش برای فیلم «روزی روزگاری آبادان» به کارگردانی حمیدرضا آذرنگ در جشنواره سیونهم فجر کاندید نقش مکمل زن شد و سریال «در انتهای شب» به کارگردانی آیدا پناهنده جدیدترین اثر تصویری است که در همراهی این هنرمند با علیرضا داوودنژاد، پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین در شبکه خانگی پخش شد.
شغیعی به تازگی با نمایش «تابستان بود» به تهیهکنندگی صابر ابر در تماشاخانه انتظامی روی صحنه رفت.
آنچه در این گزارش میخوانید
Toggleتجربه همکاری با هنرمندان باتجربه سینما و تئاتر
الهام شفیعی با ابراز خرسندی از تجربه حضورش در سریال «در انتهای شب» گفت: خانم آیدا پناهنده و آقای ارسلان امیری برای من یک زوج مثالزدنی در سینما بودند و همیشه دنبالشان میکردم و وقتی مرا به همکاری و بازی در سریال «در انتهای شب» دعوت کردند، بسیار برایم ارزشمند بود و با اشتیاق پذیرفتم.
او افزود: خدا را شکر این شانس را داشتم که هم در فیلم سینمایی حمیدرضا آذرنگ و هم در سریال خانم پناهنده در کنار بازیگران باتجربهای باشم که جز همراهی و محبت از هیچکدامشان چیزی ندیدم، در سریال «در انتهای شب» بیشترین بازی را با هدی زینالعابدین و آقای داوودنژاد عزیز داشتم که صبوری و همراهیشان مثالزدنی است. پارسا پیروزفر و سحر گلدوست بازیگران دیگر این سریال هم بسیار همراه بودند و این خوششانسی من بود که با گروههایی کار کردم که علاوه متخصص بودن؛ اخلاق خوب داشتند و من را همراهی کردند و بسیار آموختم.
شفیعی کار با آیدا پناهنده را پر از دستاورد و تجربه دانست و ادامه داد: تماشای او بهعنوان یک زن در دنیای مردانه و طاقتفرسایی که شاید کمتر حضور خانمها را در سینما میبینیم و با این حال او اینقدر پیگیر و جسورانه پای کارش ایستاده، بسیار برایم پر اهمیت است. برای من همکاری با آیدا پناهنده پر از نقطههای امیدبخش بود و حتی سختیهای این کار باعث شد خودم را ارتقا بدهم و تلاشم را بیشتر کنم و بتوانم همینقدر جسورانه پیش بروم.
«در انتهای شب»؛ نویدبخش یک سلیقه جدید
او با بیان اینکه سریال «در انتهای شب» نوید یک سلیقه جدید را میدهد، افزود: جای شکرگزاری دارد که ما سریالی با این کیفیت، با این موضوع همراه با پرداخت به جزئیات و نمایش حقیقت، آنهم در جامعهای پر از سانسور دیدیم و مورد استقبال مخاطب هم قرار گرفت.
این بازیگر توضیح داد: برای رسیدن به نقشم که خواهر ماهرخ بود، با هدی زینالعابدین و آقای داوودنژاد و خانم پناهنده گفتوگوهایی داشتیم و با محبت آنها، فضا آنقدر صمیمی پیش رفت که ناخودآگاه جلوی دوربین همهچیز در بهترین شکل اتفاق میافتاد. من از ایشان سپاسگزارم چون معتقدم بازیگری یک کار گروهی است و اگر همراهی دیگران نبود شاید این نقش بهخوبی ایفا نمیشد.
الهام شفیعی درباره نمایش «تابستان بود» گفت: حضور من در این نمایش به شکل رایجی که یک کارگردان یا نویسنده بیاید و پیشنهاد همکاری بدهد، نبود. نور آرش چارلی که بازیگر مقابلم در این کار است با من تماس گرفت و گفت دوست دارم باهم کار کنیم. نشستهای ما و کارگردان کار شروع شد و بعد از مدتها دوری از صحنه هر سهمان اشتیاق زیادی را برای اجرا پیدا کردیم. در واقع «تابستان بود» محصول مشترکی از گپ من نور آرش و محمود حسینی بود که بر اساس همان گپها، محمود حسینی متن را نوشت و وقتی به مرحله اجرا رسید با صابر ابر عزیز صحبت کردیم و او هم استقبال کرد و تهیهکنندگی این کار را بر عهده گرفت.
سینما و تئاتر مثل دو غذای متفاوت از یکدیگرند
او نمایش «تابستان بود» را یک اجرا و متن مینیمال معرفی کرد و افزود: درواقع ارتباط من با این متن بهواسطه همین سادگیاش بود، من این جنس کار را دوست داشتم و از همه مهمتر تجربه کار گروهی برایم ارزشمند بود و امیدوارم که مخاطب هم با ما همراه شده باشد؛ هرچند شاید سلیقه برخی از مخاطبها نباشد مخصوصاً در جامعه و دنیای امروز که پر از اتفاق است.
شفیعی درباره داستان نمایش «تابستان بود» گفت: در این نمایش ما روایت یک زوج را میدیدیم که در ارتباطشان به بنبستی رسیدهاند که از جنس اتفاقهای عجیب غریب و یا به دلیل خطای یکی از طرفین نیست و چیزهای دیگری به ادامه ارتباط آسیب میزند و این زوج در مدیریت آن جریانات و وقایع ناتوان هستند و هرکدام در جایگاه خودشان حق دارند و این نقطه خیلی غمانگیز است.
الهام شفیعی چالشهای بازی در تئاتر و فیلم و سریال را متفاوت از هم دانست و تصریح کرد: بهطورکلی آنقدر زندگی برای من قشنگ است که در هر نقطهای دنبال چیزی میگردم تا عاشقش بشوم و ازش یاد بگیرم و بزرگم کند. سینما و تئاتر هم هرکدام از یک جنس مرا را رشد میدهند و به چالش میکشند؛ اما فکر میکنم بازیگری در تئاتر برایم لذتبخشتر است. سینما و تصویر تکنیکهای دارد که دستوبال آدم را میبندد و شاید لذتش کمتر بشود، مثل دو غذای مختلف هستند که هرکدامشان جداگانه مرا وسوسه میکند و امیدوارم بتوانم در هردو خوب پیش بروم.