از دهکده وینچی تا جاودانگی؛ زندگی و آثار لئوناردو داوینچی

به گزارش پلاتو هنر، لئوناردو داوینچی در 115 آوریل 1452 در دهکده‌ای کوچک به نام وینچی در نزدیکی فلورانس ایتالیا متولد شد. او فرزند نا مشروع یک وکیل به نام سرو پیترو و زنی روستایی به نام کاترینا بود. به دلیل فرزند نامشروع بودن او از تحصیلات و زندگی معمولی محروم بود، اما به دلیل ذات کنجکاوانه بی پایان خودش به شکل خودآموز و تجربی به درک عمیقی از طبیعت و جهان رسید.

آغاز مسیر زندگی عامل شکوه رنسانس

در نوجوانی، لئوناردو وارد کارگاه نقاش و مجسمه‌ساز مشهور دوره رنسانس، آندرئا دل وروکیو شد. در این کارگاه او نه تنها نقاشی، بلکه آناتومی، طراحی ماشین‌آلات، فلزکاری و حتی علوم طبیعی را آموخت. گفته می‌شود که یکی از فرشتگان نقاشی “تعمید مسیح” که وروکیو کشیده بود، توسط لئوناردو اجرا شد؛ و وقتی وروکیو آن را دید، گفته بود که دیگر هرگز قلم به دست نخواهد گرفت.

در دهه‌ی ۱۴۸۰، لئوناردو به دربار دوک میلان رفت و در آنجا یکی از پربارترین دوره‌های کاری‌اش را آغاز کرد. او علاوه بر طراحی پروژه‌های مهندسی، ساخت دکور تئاتر و حتی طراحی تسلیحات نظامی، آثار هنری مهمی خلق کرد که معروف‌ترین آن‌ها نقاشی « شام آخر» بود.  این اثر ترکیبی است از احساسات انسانی، روان‌شناسی چهره و هماهنگی ترکیب‌بندی در صحنه‌ای مذهبی.

مردی فراتر از نقاشی

داوینچی تنها یک هنرمند نبود؛ او مهندسی، کالبدشناسی، گیاه‌شناسی، موسیقی، معماری، هیدرودینامیک و هوافضا را هم دنبال می‌کرد. دفترچه‌های او که بیش از ۷۰۰۰ صفحه دست‌نوشته‌اند، پر از طراحی‌های دستگاه‌های پرواز، آناتومی بدن انسان، طرح‌های شهری و مشاهدات علمی هستند. او بدن انسان را تشریح می‌کرد تا حقیقت آن را بفهمد و آن را دقیق‌تر به تصویر بکشد.

اکنون به بررسی دقیق تر به دو اثر این پدیده قرن 15ام میلادی می‌پردازیم.

شام اخر

تابلوی شام آخر در سال‌های ۱۴۹۵ تا ۱۴۹۸ میلادی خلق شد. این نقاشی دیواری بزرگ، به ابعاد ۴.۶ در ۸.۸ متر، در صومعه سانتا ماریا دله گراتزیه در میلان ایتالیا قرار دارد. این نقاشی در انتهای یک سالن غذا خوری، سالنی که راهبان در اتاق های گچی و بسیار ساده که نشانگر ساده زیستی آنان بود کشیده شد. نقاشی لحظه‌ای را به تصویر می‌کشد که عیسی مسیح به دوازده حواری خود اعلام می‌کند یکی از آن‌ها به او خیانت خواهد کرد و واکنش‌های متفاوت هر یک از حواریون را به زیبایی به نمایش می‌گذارد.

داوینچی

تحلیلی کلی بر اولین نقاشی دیواری لئوناردو داوینچی

داوینچی در این اثر، با استفاده از تکنیک‌های نوآورانه، احساسات و واکنش‌های حواریون را در لحظه شنیدن خبر خیانت به تصویر کشیده است. نو آوری داوینچی انتخاب سوژه برای کشیدن نبود، بلکه نوآوری او در سبک به تصویر کشدن آن بود. تا قبل از داوینچی نکات بسیاری مانند یک رسم یا آیین، برای کشیدن این صحنه رعایت میشد. برای مثال همیشه در اطراف سر مسیح و دیگر حواریون بجز یهودا حاله‌ای روشن کشیده می‌شد که نشان دهنده پاکی و معنویت آنان داشت و نبود این حاله دور سر یهودا بخاطر خیانت وی و ناپاکی او بود و او را همیشه دور و جدا از دیگر حواریون نقاشی میکردند.

داوینچی

یا یوحنا که جوان ترین آنان بود همیشه در آغوش مسیح قرار داشت. اما داوینچی همه این اصول را زیر پا گذاشت! یوهنا را آیینه مسیح قرار داد، حواریون را به بهترین شکل انسانی و ساده خلق کرد و یهودا را درمیان حواریون قرار داد. هر یک از حواریون با حالت بدنی و چهره‌ای متفاوت نشان داده شده‌اند که بیانگر شوک، ناراحتی و حیرت آن‌هاست.

داوینچی

مرکز توجه نقاشی، عیسی مسیح است. داوینچی مسیح را از هیاهوی حواریون جدا کرده بود، طاق پشت مسیح در نقاشی یک معماری کرو وجود دارد که اگر به حالت دستان مسیح و نورپردازی که داوینچی با توجه به نور طبیعی سالن خلق کرده دقت کنید یک دایره نامرئی وجود دارد. مسیح با آرامش در مرکز تصویر نشسته و دستانش را به سمت نان و شراب دراز کرده است که نمادی از مراسم عشای ربانی است.

مسیح در اینجا بعد از اعلام اینکه خائنی در میان آنها وجود دارد در پاسخ به سوال حواریون که می‌گویند آیا آن خائن من هستم پاسخ میدهد: آن کسی که با من دستش را در ظرف ببرد به من خیانت خواهد کرد!

ما در نقاشی شاهد هستیم که دست راست مسیح برای اشاره به نان دراز شده و در همان لحظه دست راست یهودا برای برداشت شراب نیز دراز شده که حرف مسیح را ثابت میکند.

داوینچی

هر یک از حواریون مسیح مخصوصا یهودا تحلیل های بیشتری را طلب میکنند اما گمان می‌کنم دیگر در این مقاله جایی ندارد.

این نقاشی به دلیل ترکیب‌بندی منحصربه‌فرد، نمایش واقع‌گرایانه احساسات و استفاده خلاقانه از پرسپکتیو، به یکی از مهم‌ترین آثار هنری تاریخ تبدیل شده است. همچنین، رمز و رازهای موجود در این نقاشی، مانند ترتیب قرارگیری حواریون و نمادهای پنهان، بر جذابیت آن افزوده است.

هر کسی اشتباه می‌کند، حتی لئوناردو داوینچی!

نکته ‌ای که باید متذکر شد این است که، داوینچی با همه نبوغ خود برای تبدیل کردن این سفارش ساده از یک کلیسا محقرانه به یک سکوی پرش برای هنرمندان و روشن کننده مسیر جدید برای آیندگان، یک اشتباه بزرگ در اجرای این اثر مرتکب شد.

دقیقا در روبروی اثر داوینچی، تصلیب (The Crucifixion) اثر دوناتو دا مونتورفانو قرار دارد که گویی آینده‌ای که مسیح از آن سخن می‌گوید در روبرویش قرار دارد که مسیح به سلیب کشیده شده را می‌بینیم. در آن زمان نقاش‌ها برای اینکه اثرشان بر روی دیوار ماندگار باشد برای کشیدن از سبک فرسکو(Fresco)  پیروی می‌کردند. در این سبک نقاش رنگ را روی گچ خیس جای گذاری میکرد تا وقتی گچ خشک می‌شود رنگ جزوی از دیوار میشود.

داوینچی
تصلیب (The Crucifixion) اثر دوناتو دا مونتورفانو

بخاطر پیروی از همین سبک است که نقاشی مونتورفانو آنقدر سالم مانده که گویی به تازگی نقاشی شده. اما داوینچی در هنگام خلق این اثر یه دو دلیل از این سبک پیروی نکرد. اول آن که وی در حال تجربه کردن بود و می‌خواست که ترکیب پودر رنگ و روغن و چسب را برای این نقاشی بکار بگیرد اما این ترکیب بر روی گچ بشدت ناپایدار است. دلیل دوم این بود که سبک فرسکو نیازمند به سرعت در اجرای اثر است چرا که گچ بعد از چند ساعت کاملا خشک می‌شود، ولی داوینچی اصلا هنرمند سریعی نبود!

مونتورفانو اثر خود را در عرض سه ماه به پایان رساند اما داوینچی آن را سه سال بعد به اتمام رساند. متاسفانه بعد از بیست سال نقاشی شام اخر شروع به از بین رفتن کرد و عوامل محیطی، جنگ های جهانی و نگهداری غلط باعث شد تا تنها کمتر از بیست درصد آن دست نخورده بماند.

اکنون نوبت به دومین اثر از این هنرمند رسیده است، اثری که ااز خود هنرمند معروف تر شد!

 

نقاشی لبخند ژکوند یا مونالیزا

لئوناردو داوینچی که همیشه یک رویاپرداز بود، یک سفارش معمولی را به بزرگترین دستاوردهای هنری تمام دوران تبدیل کرد. در سال ۱۵۰۰ میلادی، لئوناردو سرانجام در سن ۴۸ سالگی به فلورانس بازگشت جایی که خود را به عنوان یک هنرمند و روشنفکر دوباره تثبیت کرد. سه سال بعد سفارش کوچکی به او داده شد، پرتره‌ای از همسر جوان یک تاجر فلورانسی، اگرچه این پرتره بالاخره تکمیل شد اما هرگز تحویل داده نشد. نام آن پرتره مونالیزا است!

اثر جاودانه لئوناردو داوینچی، یکی از مشهورترین و مرموزترین آثار هنری جهان است. این پرتره زنی با لبخندی مرموز و نگاهی نافذ، قرن‌هاست که توجه همگان را به خود جلب کرده است.

داوینچی

تحلیل نقاشی

مونالیزا به دلیل لبخند مرموز و نگاه نافذش شناخته می‌شود. لبخند او از زوایای مختلف، احساسات متفاوتی را به بیننده منتقل می‌کند که این امر به تکنیک‌های خاص داوینچی در به‌کارگیری سایه‌روشن و محوکردن خطوط بازمی‌گردد. در سال ۲۰۰۰ عصب شناس دانشگاه هاروارد دکتر مارگارت لیوینگستون بیان کرد که بستگی دارد حواس و تمرکز شما در هنگام تماشای این اثر بر روی کدام نقطه هستش، در همین زمان شما لبخند را متفاوت می‌بینید.

پس‌زمینه نقاشی، منظره‌ای خیالی و مه‌آلود است که با استفاده از تکنیک اسفوماتو (محوکردن تدریجی رنگ‌ها) خلق شده و به عمق و واقع‌گرایی تصویر افزوده است. سیلوانو وینچِتی نویسنده ایتالیایی در اینباره تحقیقات گسترده‌ای انجام داد و سرانجام توانست دریابد منظره پشت مونالیزا متعلق به روستایی در استان آریزون ایتالیا است. این را از پلی که در بالای شانه چپ مونالیزا ترسیم شده متوجه شد. این پل همان پل رومیتا دیلاترینا در آریزو هستش و او حرفش را با اسناد و فیلم های هوایی که از یک دالان باقی مانده این پل هستش ثابت کرده است.

شهرت ناگهانی برای مونالیزا

لبخند مرموز مونالیزا و تکنیک‌های نوآورانه داوینچی در خلق این اثر، از جمله استفاده از پرسپکتیو هوایی و اسفوماتو، باعث شهرت جهانی آن شده است. همچنین، داستان‌ها و نظریه‌های مختلف درباره هویت مدل نقاشی و رمز و رازهای موجود در آن، بر جذابیت این اثر افزوده است.

روز ۲۱ آگوست ۱۹۱۱ تابلوی مونالیزا از سرجایش در موزه لوور ناپدید شد! در آن روز پاریس شکل عزای عمومی را به خود گرفت. روزنامه نیویورک تایمز این نمایش اندوه را با اندوه بعد از مرگ پرنسس دایانا در ۱۹۹۷ مقایسه میکند!

در این بین پابلو پیکاسو نقاش معروف اسپانیایی که بارها درحال خرید قطعات دزدیده شد از موزه دستگیر شده بود مورد بازجویی قرار گرفت، اما سارق اصلی تا سال ۱۹۱۳ پیدا نشد.

اما سارق اصلی چه کسی بود؟ وینچنزو پِروجا هنرمند ایتالیایی و یک ملی گرا بشدت تعصبی بود که در موزه لوور کار میکرد. در سال ۱۹۱۳ یک کلکسیونر معروف ایتالیایی به نام آلفردو اعلام کرد میخواهد یک نمایشگاه هنری راه بیاندازد، در همان زمان وینچنزو با یک نام جعلی با او تماس گرفت و قراری با اون گذاشت تا یک تابلوی نقاشی معروف را برای به نمایش گذاشتن با خود بیاورد.

داوینچی
وینچنزو پِروجا

آلفردو به محض دیدن تابلو متوجه شد این همان شاهکار به سرقت رفته داوینچی است و پس پایان ملاقات او سریعا مشخصات وینچنزو را به پلیس تحویل داد و پلیس فلورانس بعد از دستگیری او و شناسایی تابلو، این اثر هنری را که به زادگاه خودش بازگشته به یک تور یک هفته‌ای بردند و آن را به پاریس منتقل کردند و تابلو درجای خودش یعنی موزه لوور قرار گرفت. از آن لحظه به بعد ارزش و شهرت این نقاشی در جهان چند برابر شد و در واقع مردم بعد از ازدست دادن آن ارزش اصلی آن را دریافتند.

بعد از این موضوع امنیت این نقاشی دوچندان شد اما هدف وینچنزو پروجا این بود که یکبار دیگر به جهان یادآوری کند که این نقاشی به ایتالیا تعلق دارد و تقریبا موفق هم بود.

https://didhonar.ir/?p=90505

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

20 − 19 =