به گزارش پلاتو هنر، در اواسط دوره رنسانس هنرمندی به نام ساندرو بوتیچلی، مسیر جدیدی در هنر نقاشی رنسانس، برای آیندگان خود همچون میکلآنژ و داوینچی هموار کرد.
رنسانس محور هنر نو
رنسانس در آن زمان یک جنبش فکری و فرهنگی بود که اروپا را از واپسگرایی قرون وسطی حفظ میکرد. این جنبش فرهنگی امری نبود که در یک شب رقم بخورد، مانند دیگر ادوار که جای خود را به نظام بعدی میدهند، بعد از گذشت هزار سال تحت سلطه کلیسا بودن، قرون وسطی اروپا را به رنسانس تسلیم کرد. قرون وسطی که یک نظام ارباب رعیتی به حساب میآمد، با گسترش تجارت میان کشورهای اروپا باعث شد تا خیلی از مردم به شهرها مهاجرت کنند و از راهی جز زراعت و کار بر روی زمین اربابان درآمد داشته باشند.

همین امر باعث شد تا بزرگترین اربابان اروپا یعنی کلیساها، کم کم قدرت خود را از دست بدهند و به طبقه اشراف زادگان، روحانیون و رعایا طبقهای جدید اضافه شود که نامشان تجار بود. این تجار درآمدهای زیادی داشتند و در میان اشرافزادگان جایگاه خود را محکم میکردند که اصلا به مزاج اشرافزادگان و روحانیون اتفاق خوشی نبود.
اما این اتفاقات چه تأثیری بر هنر داشتند؟
برای مثال، خانواده مدیچی که از خانوادههای مهاجر در قرن 13 بودند بعداز موفقیت در تجارت پارچه تبدیل به اولین بانکداران فلورانس شدند و به همین واسطه رابطهای محکم با کلیسا نیز برقرار کردند. اما آنان بخاطر اصیلزاده نبودن همیشه مورد اتهاماتی سنگین از سمت اشرافزادگان قرار میگرفتند. آنها که به پیشرفت فلورانس و هنر علاقه بسیاری داشتند این مسیر را بهترین راه برای محکم کردن جایگاه خود چه در میان عموم مردم و چه در میان طبقات اشرافی میدانستند.

به همین دلیل حمایت از هنرمندان میان خانوادههای ثروتمند رونق گرفت و خانواده مدیچی در این راه پیشگام بود. هنرمندانی نظیر داوینچی، برولنسکی، رافائل، میکلآنژ و داناتلو بهترین آثارشان آنهایی بود که خانواده مدیچی آنها را سفارش داده بود هزینههای این هنرمندان را پرداخت میکردند. مهم ترین خصیصه این خانواده این بود که نسبت به هنرهای جدید مقاومت نمیکردند، نگاه آوانگارد هنرمندان را میپذیرفتند و رفتار با هنرمندان را به خوبی بلد بودند.
ساندرو بوتیچلی درمیان رنسانس
ساندرو بوتیچلی (۱۴۴۵–۱۵۱۰ میلادی) از نقاشان برجسته دوره رنسانس ایتالیا بود. بوتیچلی دقیقا قبل از دوران اوج رنسانس در فلورانس ایتالیا بدنیا آمد و حرفه نقاشی را آغاز کرد، درست قبل از غولهای رنسانس مثل داوینچی، رافائل و میکل آنژ. بعد از آن که به واسطه شغل پدرش که طلاکوبی بود و با هنرمندان زیادی همنشین شده بود، توسط یک هنرمند نقاش معروف به نام فیلیپو لیپی آموزش میبیند و بعداز آموزش به استخدام خانواده مدیچپی در میآید.
در همسایگی بوتیچلی، خاندان وسپوچی که از خانوادههای معروف ایتالیا بودند، زندگی میکردند. یکی از وسپوچیها به نام مارکو وسپوچی همسری به نام سیمونتا وسپوچی داشت. سیمونتا با موهایی طلایی بلند و مجعد، صورتی صاف و بدون ایراد، اجزای صورتی متقارن و پوستی روشن و بدون آسیبهای ناشی از کار و نور افتاب زیاد، از زیباترین زنان فلورانس بود که بوتیچلی دلباخته او بود. زنی که چهرهاش بارها در آثار بوتیچلی تکرار شد.

اما زندگی برای سیمونتا روی زیبایی از خودش نشان نداد، سیمونتا بیست و دو ساله بود که سخت مریض شد و طولی نکشید که بیماری سل جان زیباترین زن فلورانس را گرفت. با این که سیمونتا در جوانی جانش را از دست داد اما چهره و زیباییاش هرگز از قلم بوتیچلی فراموش نشد. فرقی نمیکرد زن در نقاشی مریم مقدس باشد، نماد پاکی و معصومیت یا ونوس نماد عشق و شهوت، او همه این خصوصیات را در سیمونتا دیده بود. بوتیچلی بهخاطر سبک منحصر به فردش که ترکیبی از خطوط روان، رنگهای زنده و توجه به جزئیات بود، شناخته میشود. آثار او تأثیر عمیقی بر هنر اروپایی گذاشت و همچنان مورد تحسین قرار میگیرد.
نقاشی زایش ونوس
سوگلی موزه اوفیتزی فلورانس، نقاشی زایش ونوس اثر ساندرو بوتیچلی. گرچه زیبایی یک مفهوم نسبی و تو دورههای مختلف معیار هاش تغییر میکند، اما ونوس با معیار های امروز هم زیباست!
به همین دلیل به زیبا ترین زن نقاشی های رنسانس معروف است. ونوس برهنه در مرکز این تابلو بزرگ نگاه هر بینندهای را به خودش جلب میکند. بعد از آن که از دیدن و تماشای این اثر نگاه خود را به دیگر نقاشی ها هدایت و سعی کنید دیگر نقاشیهای این موزه را نیز نگاهی بیاندازید، متوجه خواهید شد که زنانی که مرکز توجه دیگر آثار بوتیچلی هستند همان ونوس تازه متولد شده است. به عبارتی دیگر بوتیچلی زیبایی، پاکی و متانت را تنها در چهره و بدن یک زن میدید و آن را در همه آثارش به نمایش گذاشت.
در مرکز تصویر، ونوس بر روی یک صدف بزرگ ایستاده است. در سمت چپ، زفیر، خدای باد غربی، همراه با کلوئوریس، الهه گلها، در حال دمیدن باد هستند تا ونوس را به ساحل برسانند. در سمت راست، یکی از الهههای ساعت، آماده است تا ونوس را با پارچهای بپوشاند.
این نقاشی به دو دلیل در نوع خود پیش رو بود، اول به دلیل اینکه تا آن زمان نقاشی های بزرگ مختص به موضوعات مذهبی بود و ما در این نقاشی شاهد به تصویر کشیده شدن ونوس و داستانی اساطیری هستیم، دوم اینکه تا آن زمان فقط تصویر مسیح و مریم مقدس در این ابعاد شایسته به تصویر کشیده شدن بودند اما اینبار یک خدای اساطیری رومی برهنه جایگزین آنان شده بود.
بوتیچلی در این نقاشی، زیبایی ایدهآل و خلوص را به تصویر کشیده است. ونوس با پوستی روشن و حالتی آرام، نمادی از زیبایی الهی است، برهنگی ونوس در این اثر نماد بی شرمی نیست! برعکس نشانه از بی آلایشی و پاکی اوست. ترکیببندی متقارن و استفاده از رنگهای ملایم، به ایجاد حسی از هارمونی و تعادل کمک کرده است.
این نقاشی بهعنوان یکی از نخستین آثار بزرگ پس از دوران باستان که یک موضوع اسطورهای نبرد میان کرونوس و اورانوس و نتیجه آن که تولد ونوس است را به تصویر میکشد، شناخته میشود. همچنین، تفسیرهای مختلف از نمادها و معانی پنهان در اثر، بر جذابیت و شهرت آن افزوده است.
داستان زایش ونوس
اسطوره ها و خدایان یونانی و رومی برخلاف اسطوره های شرقی پاک و منزه از گناه نبودند. آنها موجوداتی بودند که تمام خصوصیت مثبت و منفی آدمها را در خود داشتند اما با قدرت های فرابشری. این خدایان به یکدیگر حسادت میکردند، از هم کینه به دل میگرفتند و به دنبال انتقام بودند. خیانت در روابطشان دیده میشد و آنها در این مسائل با انسان ها هیچ تفاوتی نداشتند. همین موضوعات باعث میشود که یادگیری و درک این خدایان برای ما راحت تر و جذاب تر باشد، چرا که نسبت به آنها احساس نزدیکی بیشتری میکنیم.
در این اسطورهها خدایی به نام اورانوس که خدای آسمان بود با خدایی به نام گایا که خدای زمین بود ازدواج میکند. اورانوس به واسطه قدرتش میتوانست از آسمان به همه چیز نظارت داشته باشد و او عاشق این قدرت خودش بود. به قدری که این علاقه تبدیل به یک وسواس شد و باعث آن شد تا از ترس این که فرزندان خودش بر علیه او بشوند و قدرتش را بگیرند، بترسد و آن ها را بعد از بدنیا آمدن در دل زمین یعنی بدن خود گایا دفن کند.
گایا از این رفتاری که با فرزندانش میشد خشمگین بود و بلاخره روزی تصمیم گرفت از شوهر خودش انتقام بگیرد. گایا از فرزندانش درخواست کمک کرد و فقط کرونوس که جوان ترین آنها بود حاظر به کمک مادر شد تا علیه پدرش قیام کند. گایا به کرونوس داسی مخصوص داد تا شب هنگام که اورانوس به دیدن گایا میآید، او به پدرش حمله کند. این نقشه جواب داد و کرونوس به پدرش حمله کرد و بدن او را تکه تکه کرد و تکههای آن در قسمت های مختلف زمین پراکنده شدند.
در همین بین عضو مهمی از اورانس به دریا افتاد و دریا شروع به جوشیدن کرد و از میان بخار و جوشش آب زنی زیبا متولد شد. ونوس یا همان آفرودیت بر روی صدفی از عمق دریا ظاهر شد و زفریا زفیروس، خدای بادهای غربی او را وسط دریا دید و با کمک باد به سمت ساحلی در قبرس که قلمرو او شناخته میشود رساند. این روایت دستمایه بوتیچلی شد تا زایش ونوس را خلق کند. البته بوتیچلی تنها هنرمندی نبود که در این موضوع اثر هنری خلق کرد، ونوس همیشه سوژه شاعران، نقاشان و دیگر هنرمندان بوده است. به حدی که در کل تاریخ هیچ شخصیتی اندازه او موضوع نجاری، هجاری، نقاشی و شعر نبوده است.
آفرودیت در اواخر قرون وسطی و دوره رنسانس ونوس دوباره قهرمان داستانها شد، او خدای عشق است، همه انواع عشق. چه جنبه الهی و شاعرانه و چه جنبه هوسآمیز و زمینی عشق تحت نظارت آفرودیت است. برهنگی ونوس را از منظر پاکی او میدانند! او تازه متولد شده است و مانند کودکی پاک درحال قدم گذاشتن بر زمین است. اگر مجسمه داود میکلآنژ به عنوان سمبلی از زیبایی مردانه شهرت دارد قطعا ونوس بوتیچلی میتواند این مقام را برای زنان از آن خود داشته باشد.
در نهایت، آثار بوتیچلی بهویژه «زایش ونوس» نشان میدهد که چگونه میتوان از دل افسانه و اسطوره، مفاهیمی جهانی مانند زیبایی، عشق، خلوص و رهایی را بیرون کشید و برای تمام نسلها به تصویر کشید. این اثر نهتنها نقطه عطفی در دوران رنسانس محسوب میشود، بلکه هنوز هم الهامبخش هنرمندان، پژوهشگران و دوستداران هنر در سراسر جهان است.
بیشتر بخوانید: