به گزارش پلاتو هنر، فیلم نوآر یا فیلم سیاه یک اصطلاح سینمایی است که بیشتر توسط منتقدان سینما رواج پیدا کرده است. فضای تیره و تار فیلمهای درام جنایی هالیوودی پس از جنگ جهانی دوم از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۹ به حدی بود که منتقدان فرانسوی از اصطلاح فیلم سیاه و یا نوآر برای توصیف این جریان سینمایی استفاده کردند و در ادامه لفظ نوآر به اصطلاحی رایج در سینما تبدیل شد. واژه نوآر در فرانسوی به معنای سیاه است.
این فیلمها شخصیتهای منحط را در جهانی بیرحم به تصویر میکشند و معمولا جز درجه کیفی ب محسوب میشوند.
ویژگیهای بصری فیلم سیاه
ویژگی و عناصر بصری فیلم سیاه شامل نورپردازی سیاه قلمی و غیر طبیعی، تضاد شدید سیاه روشن در تصویر، ترکیببندی نامتعادل و هندسی میشود که نشانگر اسارت و بختشومی است. داستان فیلم سیاه معمولا در شهر میگذرد. ویژگیهای سرد و بیروح یک شهر نمایانگر یک جهان رو به انحطاط است. فیلمهای نوآر چه در فرم بصری و چه در الگوی روایی ویژگیهای ثابت و تکرارشونده دارند که شخصیت اصلی داستان را به هلاکت نزدیک میکند.
شمایلشناسی فیلم سیاه وجود و نقش پررنگ گودالهای آب، بارش باران، آینهها، پنجرهها، چراغهای نئون چشمکزن و … در داستانهای این ژانر است. همچنین ویژگیهای بصری فیلم نوآر را میتوان در فیلمهای سرقتی طنزآمیز، معمایی و کارآگاهی، گنگستری و وسترن، حادثهای نیز پیدا کرد.
روایت داستان فیلم سیاه به گونهای پیچیده است، برای مثال در داستان فیلم «خواب ابدی» که قتلهای چندگانه را به تصویر میکشد، درهمتنیدگی شخصیتها و انگیزههایشان آنقدر چندلایه است که کارگردان فیلم، هاوارد هاکس اقرار کرده است که نمیتوانست گناهکار را تعیین و مشخص کند.
این فیلم بر اساس رمانی به همین نام اثرِ ریموند چندلر ساخته شدهاست. در سال ۱۹۹۷، کتابخانه کنگره این فیلم را «به لحاظ فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی پر اهمیت شناخت و آن را به فهرست ملی ثبت فیلم افزود.
یکی از دلایل شهرت این فیلم سینمایی، موضوع بغرنج و پیچیده داستان آن است. در هنگام فیلمبرداری، نه کارگردان و نه فیلمنامهنویس، هیچیک نمیدانستند که آیا «اوون تیلور» راننده شخصی «ویویَن» (با بازی لورن باکال) خودکشی کرده و یا به قتل رسیده است؛ به نحوی که به نویسنده رمان تلگراف زدند تا از او بپرسند که ماجرا چیست؟
چندلر بعدها در نامهای به یکی از دوستانش نوشت: «آنها تلگراف زدن… تا از من بپرسند اما لعنت بر شیطون، خود من هم نمیدانستم!».
شخصیتهای قهرمان فیلم سیاه به صورت منحصر به فرد مرد هستند که عدهای تصور دارند این اتفاق به خاطر دیدگاههای سنتی نسبت به مردانگی و نقشهای جنسیتی بود که زنان را به حضور در فضای خانگی تشویق میکرد. فیلم نوآر بیانگر بحرانی در مردانگی و آشکارکننده اضطراب مردانه نسبت به از دست دادن قدرت در جامعه است. در حالی که منتقدان فمنیسیست تعدادی از شخصیتهای زن فیلمهای سیاه را باهوش و قوی میشناسند که به دلیل وجود استقلال در جریان فیلم تنبیه میشوند.
شکلگیری فیلم سیاه
مهاجرت تعدادی از کارگردانان، بازیگران، فیلمبرداران سینمای آلمان به هالیوود در جنگ جهانی دوم یکی از علتهای شکلگیری فیلم سیاه محسوب میشود. تاثیر جنگ جهانی دوم در شیوه فیلمبرداری در لوکیشن واقعی فیلمهای سیاه نظیر «خانه خیابان نودودوم»، بوسه مرگ» و «شهر عریان» به وضوح مشخص است. فیلم نوآر احساس ناامیدی پس از دوران جنگ را به تصویر میکشد و این احساس ناامیدی در فیلمهای نوآر مربوط به سربازان برگشته از جنگ است که از آسیبهای جنگی رنج میبرند. این ویژگی در فیلمهای نوآر «مخمصه»، «کوکب آبی» و «اسب صورتی را بتازان» دیده میشود.
دیوید بوردل بر این باور است که نوآر ژانر محسوب نمیشود به این خاطر که همانقدر که هرکسی از عمد تصمیم میگیرد، فیلم کمدی، وسترن و… بسازد، به صورت عمد نوآر نمیسازد و هیچ مخاطبی از عمد فیلم نوآر تماشا نمیکند.
شکوفایی چرخه جدید نوآر؛ شکوفایی ارزشهای تولیدی در سینمای هالیوود در اواخر دهه 1950 سبک نوآر را تضعیف کرد و چهره فیلمهای هالیوودی را تغییر داد. محبوبیت روزافزون تلویزیون موجب کاهش تماشاگران سینما شده بود و فرآیند عکسبرداری رنگی در سینما مخالف و در تضاد با نورپردازی سایه روشنی و سیاه و سفید نوآر قرار داشت اما در سال 1374 موفقیتهای تجاری و هنری فیلم «محله چینیها» به کارگردانی رومن پولانسکی باعث بروز علاقه مجدد به فیمهای نوآر شد و چرخه جدید از نئونوآرها را به راه انداخت.
فیلمهایی مانند نسخه بریتانیایی «بدرود»، «خوشگل من»، «خواب ابدی»، «حرارت تن»، «پستچی همیشه دوبار در میزند» و بازسازی فیلمهای «زنده یا مرده»، «تیغرو و شهر تاریک» و… آغازگر این چرخه از فیلمهای نوآر محسوب میشوند که در این مسیر کارگدانهایی نظیر جوئل و اتان کوئن و جان دال با صنعت نوآر همراه شدند.
بازگشت فیلم نوآر پس از بیشتر از یک دهه نشان میدهد که نوآر به زمان محدود نمیشود و تعدادی از منتقدان برای تعریف نوآر به عنوان یک ژانر با روایت و قراردادهای بصری مشخص دلایلی قانعکننده ارائه کردند.
فیلم سینمایی «محله چینیها» محصول ۱۹۷۴ به کارگردانی رومن پولانسکی، معروفترین نئونوآر تاریخ از نظر فیلمنامه و اجرا محسوب میشود. قصهی این فیلم نوآر به لسآنجلس برمیگردد. جیک گیتز (جک نیکلسون) یک کارآگاه خصوصی است که برای چوب زدن زاغ سیاه یک شوهر خیانتکار از سوی همسر او استخدام میشود که بعد از رسوایی شوهر، معلوم میشود که از جانب همسر واقعی استخدام نشده بوده و وسط یک توطئه گیر افتاده است.
تلاش برای حل این معما مدام ماجرا را سختتر و پیچیدهتر میکند، تا جایی که دیگر راه نجاتی باقی نمیماند. استودیوی فیلمبرداری در ابتدا در نظر داشت که محله چینیها را در شکل و فرمی یادآور نوآرهای کلاسیک تهیه کند اما پولانسکی در اجرا رویکرد متفاوتی را پیش میگیرد که در ادامه به رونق گرفتن جریان نئونوآرها منجر میشود.
بیشتر بخوانید: