نمایشنامه
آسیابان: «گناه با ما زاییده شده و آن جفت همزاد من که به جانم از همه نزدیکتر است، بینوایی است.»
نمایش «مرگ یزدگرد» از 29 بهمن تا 10 اسفند در تماشاخانه صحنه آبی به کارگردانی علیرضا درشتینژاد روی صحنه بود.
بیضایی در مصاحبهای گفته: «این نمایشنامه ایست که هم سوال میپرسد و هم جواب میدهد.»
این نمایش از بهرام بیضایی که در سال 1358 نوشته شده و نخستین بار در پاییز همان سال در تئاتر شهر تهران به کارگردانی خود او به روی صحنه رفت. همچنین در سال 1360 فیلمی از آن ساخته شد.
متنی تاریخی سیاسی که تقابل دو عضو با شکاف طبقاتی را نشان میدهد؛ پادشاه ایران و آسیابان فقیر.
بیضایی در این نوشته تنها روایتگر یک داستان نیست. او با جملاتی که بر زبان شخصیتهایش جاری میکند گویا سعی در بیان مانیفستهایی سیاسی دارد. (رسم همیشگی او در آثارش)
قتلی رخ داده. سه مظنون. داورانی ک نمیتوانند بی طرافه قضاوت کنند. لشکری در راه برای خونریزی و در این میان پافشاری سرکردگان پادشاه برای حل معمای قتل او. مکان نمایش آسیابی دور افتاده و در حال تخریب که هر دم امکان دارد تیرکهایش فرو نشیند و در میان همه اینها سربازی که با انرژی تمام و گویی سرخوش، در حال برپا کردن چوبۀ دار و گور برای عاملان قتل است.
همۀ اینها نشانههایی نمایشی است که جنبه سیاسی دارد. (ساختمان در حال فروپاشی نماد حکومتی رو به نابودی)
نویسنده با استفاده از تکنیک «بازیدربازی» و دیالوگهایی که تکه تکه و پشت سر هم میآیند و نیز روایتهایی که یکدیگر را نقض میکنند سعی میکند بر اهمیت بیاعتباری این راویان بیفزاید.
گفتنی است که خاستگاه این تکنیک به دوران نقالی برمیگردد، هنگامی که نقالان و دستیارانشان ضمن روایت داستان، لباس پهلوانان دیگر را میپوشیدند و به جای آنان بازی میکردند.
داستان این نمایش در آخر با حملۀ دشمن پایان مییابد.
زن آسیابان: «شما را که درفش سپید بود این بود داوری، تا رأی درفشش سیاه آنان چه باشد.»
کارگردانی
مرگ یزد گرد؛ اجرایی کاملا وفادار به متن و قابل قبول در اجرا
قبل از هر نکته اشاره به شهامت این کارگردان وظیفه است. به روی صحنه بردن متنی که توسط خود استاد بزرگ، بیضایی به اجرا رفته و نیز فیلمی در دسترس با بازیگرانی توانمند و مشهور حقیقتا جسارت و شهامت بالایی میخواهد. هم برای کارگردان هم برای بازیگران.
کارگردان این نمایش، اجرای یک به یک دیالوگها بدون اندکی تغییر را دستور کار خود قرار داده و شاید بتوان ضعفهای کوچک اجرا را در همین دانست. علت اینست که این توجه بیش از اندازه به دیالوگ، کمبودهایی در میزانسن و نور و هدایت بازیگران را رقم زده. تماشاگر در این نمایش با بازیگرانی روبروست که گاهی بی هدف و بدون تمرکز بر جایگاه شخصیتی خود، صرفا در صحنه حضور دارند و اغلب عکسالعملهایی بی معنی و حتی در تضاد با شیوه اجرا انجام میدهند.
برای مثال هنگامی که با تماشاگر قرارداد بسته میشود مبنی بر اینکه سرکردگان در نقش داور حضور دارند. هنگامی که این داوران به روی صندلیهای خود رفته و در نقش تماشاگر مینشینند، وظیفه است که صحنه را کاملا به راویان واگذار کنند. نه اینکه گاه و بیگاه اکتهایی بیهوده داشته باشند. این عمل مفهوم قرارداد نمایشی را به هم میریزد.
سرگردانی بازیگران بخصوص در ده دقیقه اول اجرا کاملا مشهود است و نشان میدهد که کارگردان میزانسی دقیق برای آنها در نظر نگرفته است. (البته نقشآفرینی بازیگران موضوع دیگری است)
نکته دیگری که میتوان مورد نقد قرار داد تغییر ناگهانی موومان اجراست. در لحظههایی که از تکنیک «بازیدربازی» استفاده میشود و بازیگران در نقش دیگری ظاهر میشوند، این تغییر آنچنان سریع رخ میدهد که تماشاگر نقشها را گم کرده و تا چند لحظه سردرگم میشود.(جز لحظاتی که بازیگران با دیالوگ نقشها را تعیین میکنند)
نمایش ضرباهنگ بسیار قابل قبول به جایی دارد که با نوع داستان و شخصیتها کاملا همسو است. فقط گاهی جای خالی سکوت برای پذیرش شخصیتها در نقش یکدیگر احساس میشود.
موضوع دیگر مورد نقد اینست که در چند لحظه از اجرا بازیگران کاملا به سمت تماشاگران چرخیده و گویا سعی در برقراری ارتباط مستقیم دارند. کاری که بیضایی در فیلم مسافران انجام داد و به تکنیک «فاصلهگذاری» معروف است. اما هدف دقیق این کار در این اجرا مشخص نیست و توجیه نمایشی ندارد. چرا که در اجرا چنین قراردادی با تماشاگر بسته نشده.
در کل هدف اصلی کارگردان را میتوان بیان داستان از طریق دیالوگ ها دانست که از پس آن برآمده،اما چیزی به آن اضافه نکرده و ردپایی از خود بر جای نگذاشته.
بازیگری
مهمترین نقطه قوت این اجرا، نقشآفرینی بازیگران است. اجرایی مطلوب و تمرین شده. بازیگرانی که نقشها را به خوبی درک کرده و به شیوایی تمام انتظارات را برآورده میکنند..
آسیابان با بیان بدنی فوق العاده، فرتوت بودن شخصیت را به خوبی نشان میدهد.
زن آسیابان با نگاه و چشمانی همواره غمناک اما استوار، رنج و سرسختی سالیان دراز را مینمایاند.
دختر با بیان و بدن خود شیطنت، خستگی، عصیان و غمخواری را همزمان القا میکند.
سردار با قدم های استوار خود اجازه نمیدهد که تماشاگر لحظه ای بر قدرت او شک برد.(بر درایتش شاید اما بر قدرتش نه)
موبد شخصیتی است که در آتشگاه و به عبادت اهورامزدا گذران زندگی میکند. بازیگر این نقش با عزت نفس و ایمان قوی که به دیالوگهایش دارد، پذیرش نقش را برای تماشاگر ممکن میسازد.
سرکرده و سرباز نیز نقش خود را کاملا پذیرفته و با هدایت کارگردان از عهده کار بخوبی برآمدهاند.
روی هم رفته این نمایش برای تماشاگران، بخصوص علاقهمندان به تاریخ و تراژدی اجرایی دلنشین و قابل قبول و نیز تجربهای بکر بحساب میآید. ناگفته نماند به گفته گروه تمام درآمد این اجرا صرف امور خیریه خواهد شد.