به گزارش پلاتو هنر، جعفر گودرزی، رئیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران همزمان یاددداشتی را برای وطن پس از اعلام آتش بس میان ایران و سرزمین های اشغالی منتشر کرد.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
میگویند «زندگی ادامه دارد»…
اما زندگی، وقتی از تن بیرون کشیده شود، دیگر بهسادگی بازنمیگردد.
ما، درزهای ناپیدای یک زخمِ عمیقایم.
لبخند میزنیم، اما صدای لبخندمان از اعماق چالهای میآید که زمانی قلب بود، و حالا سنگر شده است.
ما، نسلی از جنگایم؛ نه در میدان،
که در ضمیرهای خستهمان کشته شدهایم.
ما پوست انداختهایم، اما روحمان هنوز یونیفورم رزم به تن دارد.
ما، دوازده روزِ بینامِ تاریخایم.
دوازده روز از جهان بیرون افتادیم؛ نه زنده، نه مرده.
معلّق بین پدافند و پناهگاه، بین فریاد و فراموشی.
ما در صدای ممتد پدافند خواب میرفتیم،
و با صدای موشکها، از کابوسی به کابوسی دیگر پرتاب میشدیم.
ما، دوازده شب، روحمان را تکهتکه در دهلیزها پنهان کردیم.
در دل، گورهایی حفر کردیم که اسمشان را گذاشته بودیم:
«اتاق خواب».
ما، دوازده روزِ بیپناه،
و تمام سالهای جنگایم.
در ما، پهپادها، ریزپرندهها و موشکها خانه کردهاند.
پنجرهها را با چسب پوشاندیم،
اما نتوانستیم ترکِ خاطره را از دیوارهای دلمان بگیریم.
پناه گرفتیم، اما نمیدانستیم ترس، از دیوار هم عبور میکند.
در ما، هنوز موشکی پرسه میزند
که به زمین نخورده، اما دلمان را بارها منفجر کرده است.
میگویند:
برای هر روز ترس، دوازده زمان باید بگذرد؛
تا روان، خاک از جان بتکاند،تا کودکِ درون، دوباره فرق صدای باران و انفجار را بفهمد.
دوازده روز…
نه روز بودند، نه شب.
نام مستعار جهنم بودند، که از آسمان میباریدند
و در گوش کودکان، بهجای لالایی، پارهخطِ موشک زمزمه میکردند.
ما، تبعیدشدهایم به پناهگاهی درون خودمان،
و برای بازگشت، باید از دوازده اقلیم بگذریم؛
دوازده دروازهی بسته، دوازده کلیدِ گمشده،
دوازده شبِ بدون پنجره.
و این، آخرین حقیقت است:
ما دیگر با تقویم زندگی نمیکنیم؛
ما را باید با «پیش از دوازده روز» و «پس از آن» صدا زد.
پیش از آن، خواب جایی برای استراحت بود؛
اکنون، خواب میدانی مینگذاریشده است
که از هر رؤیا با انفجار بیدار میشوی.
پیش از دوازده روز، «اگر» بود.
بعد از آن، «وقتی» شد:
وقتی موشک بیاید، وقتی آژیر بکشد، وقتی همهچیز تمام شود…
ما دیگر ادامهی گذشته نیستیم؛
ما آغازِ زخمی تازهایم.
از این به بعد،
وقتی کسی بپرسد:
«کی فهمیدی زندگی عوض شد؟»
خواهیم گفت: از دوازدهروزهگیام.
از این به بعد، ما و زندگیمان تقسیم شدهایم:
به پیش از دوازده روز، و پس از آن.
و از آنجا به بعد، هیچچیز …هیچچیز …دیگر به ما شباهت ندارد.
یادمان باشد:
در جنگ، همه بازندهاند…
بیشتر بخوانید: