یادداشتی از پلاتو هنر بر «پستچی»
داریوش مهرجویی در اثر چهارم خود پس از «گاو»، سراغ داستان انتقادی به نام «پستچی» رفته است. «پستچی» داستان فردی به نام تقی با بازی علی نصیریان است که در اداره پست کار میکند. او فردی است که مشکل ناتوانی جنسی دارد و در رویاپزدازیاش و در شرایط مالی خود، سعی میکند با بلیت بختآزمایی خود را از فروپاشی و نابودی نجات دهد. از این رو با همسرش در خانه نیتالله خان (عزتالله انتظامی) کار میکند تا فقط زندگی خود را سپری کند. در این حین تقی نیز در نزد دامپزشک روستا (بهمن فرسی) تحت معالجه است تا بتواند معضل جنسی خود را برطرف کند، ولیکن بیشتر رفتار دامپزشک همانند درمان دامها و حیوانات روستاست که صورتی کنترلگر دارد. او تقی را به نخوردن گوشت دعوت میکند و تجربه لذت غذا خوردن را از وی سلب میکند. پزشک تقی را به تدریج به انسانی بدون شعور تبدیل میکند که همچون حیوانی که در اسارت اوست.
فیلم با نگاه شبه مارکسیستی در تلاش است تا معانی متفاوتی از سلطه و قدرت را به تصویر میکشد و تحت تاثیر آن، وضعیت تقی را که شوریده حالی، فروماندگی و فلاکت است، نشان دهد. این عاجز بودن و فلاکت تقی در روایت فیلم از سویی در فشار بانک به تقی به علت بدهی، از سویی توهین و تحقیر نعمتالله خان و از سوی دیگر با شیوه درمان توسط دامپزشک، مفهوم قدرت در فیلم به تصویر کشیده میشود. به عبارتی فیلم قصد دارد این استیصال و اسارت ناشی از قدرت ساختار اشرافی را از همه جهات نشان دهد. اینکه چگونه تنها و روح آدمی به استعمار درمیآید. در ادامه قصه با ورود برادرزاده نعمتالله خان، یعنی مهندس با بازی احمدرضا احمدی که به مثابه نشان و سمبلی از سرمایهداری است، چیدمان روایی داستان را کامل میکند. هدف او تخریب خانه نعمتالله خان و ساخت محلی نو و به قول خود مکانی مدرن است، این نوسازی که معنای روح سرمایهدارانه در اثر است، ادامه پیدا میکند تا جایی که مهندس علاوه بر تسلط بر زمین روستا به همسر تقی تحدی میکند. دقیقا در همین نقطه از فیلم است که تقی پس از مواجهه با این اتفاق بعد از فرار به جنگل، تماما به انسانی بیگانه تبدیل میشود، زیرا که خانه و همسرش به عنوان تنها عنصر معنادار و ارزشمند زندگی، نابود میشود و با چنین چه فقدانی به اوج بیگانگی میرسد. در کنار این نگاه، مهرجویی در صدد است تا تصویر یکسانی از انسان و حیوان نشان دهد و تمایلات غریزی و خوی حیوانی را در شخصیتپردازی فیلمش به تصویر بکشد. انسان حیوان شدهای که در شرایط سخت جامعه با تحقیر روبهرو شده و حق زیست را از وی سلب شده است.
با این وجود در اثر مهرجویی مخاطب با این پرسش روبرو میشود که تقی کیست و تعریف زندگی و امر زیبا و نیک در نظر او چیست؟ هرچند ممکن است که مخاطب بپندارد که کارگردان تعمداً اینگونه روایت خود را پیش برده است تا بیننده فشار طبقه اشراف و سرکوبی را که رقم میزند، تجربه کند، اما اثر بدون زمینهسازی در قبال مسئلهاش یعنی بیعدالتی و تعرض سرمایهداری به زندگی و منزلت انسانی، یک تصویر مسلم و بدیهی را عرضه میکند که نتوانسته مخاطب را اقناع کند. اثر صرفا با ساخت نمادین از توسعهطلبی و اشرافیت، در چنین سطحی سادهای باقی مانده است و تنها در به تصویر کشیدن تقی که معلول این خواست نابرابر است، موفق عمل کرده است. شاید با این طریق، آسانتر مخاطب را متوجه وضعیتی که به آن دچار شده است، کند.
به نظر میآید مهرجویی همانند دیگر آثار خود دغدغه، مسئلهمندی و نگاه عمیق را درون فیلم انعکاس داده و نیز این دغدغه را به ساختار نشانهای تبدیل کرده است که مختص جهان اثرش است، ولی در تبدیل آن به سخن زیباشناسانه و سینماتیک موفق نبوده و لحن و بیان سادهانگارانه و عادی را در اثر خود به جای گذاشته است. به تعبیری میتوان گفت جنبه سینمایی و تکنیکی اثر در ترازوی نقد، هم تراز با نگرش پخته و ایدهی او نیست.