به گزارش پلاتو هنر، در اواسط دهه چهل شمسی، اگر گذرتان به دکه روزنامهفروشی خیابان فردوسی، کمی پایینتر از فروشگاه فردوسی میافتاد، با جوانی بلند قد، عینکی و فکور مواجه میشدیم که اغلب وقتها بر چهارپایهای نشسته و مشغول خواندن کتابی جلد شده با عنوانی نامعلوم بود. کتاب خواندن آن روزنامهفروش تنها زمانی که یک مشتری از او روزنامه و یا مجلهای درخواست میکرد متوقف میشد.
کسانی که دستی بر هنر داشتند و این تصویر را از خیابان فردوسی دیده بودند، زمانی که نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ …» نوشته «عباس نعلبندیان» در مسابقه نمایشنامهنویسی تلویزیون ملی برنده جایزه شد و بعد هم آربی آونسیان نیز آن را به روی صجنه برد، چندان تعجب نکردند که آن جوان بیست ساله کم حرف که همیشه پشت دخل روزنامهفروشی سرش گرم مطالعه کتابهای جلد گرفته خود بود، حال به نمایشنامهنویسی بدل شده که متنهایش مهر آغازی بر تاریخسازی گروه تئاتری کارگاه نمایش شده بود.
عبّاس نعلبندیان ۲۲ اردیبهشت ۱۳۲۸ در محله سنگلج تهران زاده شد. او دوران کودکی و نوجوانیاش در فصل تابستان به کمک پدرش به دکه روزنامهفروشی میرفت و بیشتر وقت خود را به مطالعه در آن دکه میگذراند. نعلبندیان پس از چند بار اخراج شدن از دبیرستانهای مختلف دست آخر به دبیرستان فخر رازی رفت و در آنجا با بهمن مفید، شاهرخ صفایی، شهرام شاهرختاش و محمود استادمحمّد هم مدرسهای شد.
هرچند که آنجا نیز دوره شش ساله دبیرستان را نتوانست به پایان برساند و سرانجام در سال ششم متوسطه بدون گرفتن دیپلم دبیرستان را رها کرد. در همان سال و پس از آشنایی با افرادی چون محمد آستیم و محمود استادمحمّد و همچنین رفت و آمد به محافل هنری آن دوره مانند کافه فیروز، در ۱۸ سالگی شروع به نوشتن کرد. ظهور چنین استعدادی در نگارش آثار نمایشی و نثر آوانگارد و ساختارشکن نعلبندیان او را از همان سنین جوانی به نویسندهای پیشرو بدل کرده بود.
این دوره از زندگی نعلبندیان را میتوان نقطه اوج علاقه او به کتاب و نگارش متن دانست. در همین دوران بود که او نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ در سنگوارههای قرن بیست و پنجم زمینشناسی یا چهاردهم، بیستم فرقی نمیکند» را در همان سن کم به قلم تحریر درآورد. پیش از این زمان نعلبندیان دو داستان دیگر به نامهای «از هفت تا نه و نیم» و «آقای صاد. صاد. میم، از دنیا خوشش نمیآید و باالنتیجه باز میگردد» را به واسطه ارتباطی که با رضا سیدحسینی در همان دکه روزنامهفروشی به دست آورده بود، در مجله جهان نو و خوشه به چاپ رساند.
جلد نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ …» نوشته عباس نعلبندیان
پس از آنکه نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ …» در مسابقه نمایشنامهنویسی نسل جوان مقام اول را کسب کرد توجه بسیاری از مردم و جامعه هنری و ادبی به نام عباس نعلبندیان جلب شد. آنها از همان ابتدا با پسر جوانی رو به رو بودند که هنوز شهرت چندانی به دست نیاورده بود و کمتر کسی از جامعه فن پیدا میشد که با او از نزدیک ملاقات کرده و همکلام شده باشد. حتی بعضی نام او را جعلی خطاب میکردند و بر این باور بودند که بهمن فرسی و خجستهکیا و … این اسم را ساختهاند و با استفاده از آن نمایشنامههای خود را به فروش میرسانند.
تا اینکه با اجرای نمایش «پژوهشی ژرف و سترگ …» در جشن هنر شیراز توسط آربی آوانسیان، حکم تکذیب بر اعتقادات جامعه هنری نسبت به نعلبندیان صادر شد.
نکته عجیب درباره این نمایشنامه این بود که نعلبندیان پیش از نوشتن «پژوهشی ژرف و سترگ …» هیچ وقت حتی به تماشای تئاتر نیز نرفته بود. همین امر در جلسه نقد و بررسی این نمایشنامه در جشن هنر شیراز باعث جدل بین منتقدین گشته بود؛ در این مجمع بسیاری معتقد بودند که نعلبندیان را نمیتوان نویسنده و یا نمایشنامهنویس خطاب کرد چرا که او هیچگونه دورههای نمایشنامهنویسی را پشت سر نگذاشته بود از این فن از هیچ علمی را تاکنون اکتساب نکرده است. حتی بعضی در این جلسه او را روزنامهنویس خطاب کردند تا بدینسان از بار ارزشی نمایشنامه او نیز کم کرده باشند.
نعلبندیان در گفتگویی که اردیبهشت سال 1350 در مجله تماشا چاپ شد گفته است: «اصولاً من تئاتر را به آن صورت نمیشناسم و آمدنم به این حوزه کاملاً تصادفی بود؛ یعنی وقتی نمایشنامه «پژوهشی ژرف وسترگ …» را مینوشتم به این فکر نمیکردم که چیزی است، که کسی بخواهد بخواند یا اینکه اجرا شود. تا وقتی که این نمایش برنده جایزه شد. حتی دو سه نفری هم که پیشتر از آن این کار را خوانده بودند، نظر چندان موافقی نسبت به آن نداشتند.»
روزنامه اطلاعات، مصاحبه با عباس نعلبندیان، شهریور سال 1347
به گفته دوستان نعلبندیان، او فردی آرام، مظلوم، محجوب و کم حرف بود، به ندرت پیش میآمد که بخندد و در جمعها همیشه شنوندهای فعال و مسکوت بود. او در آن زمان شخصی کاملا مذهبی بود و حتی بر خلاف بیشتر جوانان هم دوره خود از سیگار و شرب خمر نیز پرهیز میکرد و هر ساله به طور مستمر در مراسم عزاداری امام حسین (ع) نیز شرکت میکرد. محمود استادمحمد در مطلبی که برای شماره یک مجله سیمیا نوشته است در این رابطه میگوید: «روز عاشورا در شلوغترین منطقه بازار، در ساکتترین حالت ظاهری با جماعت پرخروش میجوشید و گاهی با چهار انگشت یک دست نیز سینه میزد.»
تاثیرات این خلق مذهبی در عباس نعلندیان را میتوان در آثار نمایشی او نیز جستجو کرد. برای مثال در نمایشنامه «ناگهان هذا حبیبالله، مات فی حبالله، هذا قتیلالله، مات بسیفالله» به داستان مردی به نام فریدون پرداخته که پس از آنکه وزارت فرهنگ او را از مقام معلمی عزل میکند، فقط با چمدانی که تنها از کتاب پر گشته است، منزلی کرایه میکند و با همسایگانی به شدت مذهبی هم جوار میشود. اما آنها که فکر میکنند فریدون به جای کتاب در چمدان خود پول و اسکناس حمل میکند، او را در ظهر عاشورا و در شلوغی دستههای عزاداری به قتل میرسانند.
فریدون این نمایش فردی گوشه گیر و منزوی است، کمتر با کسی صحبت میکند و در تنهایی خود کتاب میخواند. شاید همین انزوا و کم حرفی است که در آخر شک همسایهها را بر میانگیزد و فریدون را به کشتن میدهد. همچون یک پیشگویی از سرانجام نعلبندیان.
نمایش «ناگهان هذا حبیبالله، مات فی حبالله، هذا قتیلالله، مات بسیفالله»
عباس نعلبندیان در آثار خود از رسم الخط ویژه خودش استفاده میکرد. جدای از آن که همواره سعی بر این داشت که در کمترین حد ممکن از کلمات عربی استفاده کند، از املاء مختص به خودش در انشاء آثارش استفاده میکرد. مانند استفاده از حرف «سین» در کلمات مثل سدا و سندلی و حتی حذف واو ناخوانا در نوشتار کلمات مثل خاهش، خاست و خاهر و چندین دستکاری نگارشی دیگر در نثر خود. همین امر در همان ابتدای کار این نویسنده، یعنی زمان انتشار اولین داستان او «از هفت و نیم تا نه» در مجله جهان نو، موجی از انتقادات منفی را نسبت به او به دنبال داشت.
محمود استادمحمد در شماره اول مجله سیمیا(1381) که ویژهنامه آقای عباس نعلبندیان نیز هست، به اشتباه میگوید که داستان «از هفت و نیم تا نه» سال 1346 در مجله نگین منتشر شده است. مجله نگین که در آن زمان محمود عنایت، سردبیر پیشین مجله فردوسی و از چهرههای مهم جامعه ادبی سردبیری آن را بر عهده داشت، از اعتبار ویژهای در بین مردم برخوردار بود و این اشتباه استادمحمد با توجه به این موضوع بازتابهای بسیاری را به دنبال خود داشت.
طبق گفتههای استادمحمد، پس از انتشار اولین داستان نعلبندیان در مجله نگین، محمود عنایت در چند خط مختصر از خوانندگان این مجله بابت رسم الخط نعلبندیان عذرخواهی میکند و برای آنها شرح میدهد که آقای نعلندیان رسمالخط ویژه خود را در انشاء نگارشی خود استفاده میکند. البته حمید امجد بعدها توی ویژهنامههای دفترتئاتر به این اشتباه اشاره کرده و آن را اصلاح میکند.
همین ساختارشکنیهای ابتدایی نعلبندیان بود که اولین تخم کینهها را در دل دیگر تشکلها و منتقدان و نویسندگان تئاتری آن دوران جامعه ایران کاشت. کینهای که بعدها سرانجام آن انحلال هنری نوگرا و به یقین پیشرو و آیندهدار جامعه ادبی ایران بود و تنها به شکل قرصی مدور، به شروع خود پایان داد.
بیشتر بخوانید: