به گزارش پلاتو هنر، کتاب «چه کسی از هنر معاصر میترسد؟»، با عنوان اصلی ?Whos Afraid of Contemporary Art، کتابیست که در آن به زبان ساده و بیانی موجز به شرح موضوعاتی چون چیستی هنر معاصر، رابطۀ آن با گذشته و تاریخ هنر و نیز نسبت آن با حال و مسائل این زمانه پرداخته شده است.
یونگ آن و جسیکا سراسی، نویسندگان کتاب «چه کسی از هنر معاصر میترسد؟» در این کتاب تلاش دارند کاری کنند که ترس مردم عادی از هنر معاصر بریزد و بتوانند با آنچه بهعنوان هنر معاصر در موزهها و نمایشگاهها نمایش داده میشود ارتباط برقرار کنند.
کتاب «چه کسی از هنر معاصر میترسد؟» با ترجمه و مقدمۀ افرا صفا در نشر نظر منتشر شده است.
«چه کسی از هنر معاصر میترسد؟» از پیشگفتار و جستارهایی کوتاه تشکیل شده که در بیست و شش فصل تنظیم شدهاند. این فصلها عبارتند از «هنر، اصلا چرا؟»، «در جریان همه چیز باشید»، «معاصر»، «آکادمی رویاها»، «لباس جدید امپراتور»، «هیاهوی لحظهای»، «خورههای فناوری»، «تاریخ»، «اندیشه است که اهمیت دارد»، «پیوستن نقطهها»، «مخاطبتان را بشناسید»، «عاشقان و بیزاران»، «پول پول پول»، «نام بزرگ بعدی»، «وای بگو این کار را نکردی!»، «عزیزِ پیکاسو»، «سنجش کیفیت»، «بیدار کردن وجدانها»، «حضور در صحنه»، «تیمار نرم و عاشقانه»، «در دست تعمیر»، «مخاطب توانمند»، «این دیگر چه کوفتی است!»، «مقصود همین جاست»، «دیروز امروز و فردا» و «خواب غفلت».
در بخشی از کتاب «چه کسی از هنر معاصر میترسد؟» میخوانیم: «امروز آفرینش هنری چنان گسترده و چنان گوناگون است که با هر اندیشۀ پشت سر هر نمایش، شماری از کوچکترین جنبشها میتوانند به وجود بیایند یا بر هم بخورند. این میتواند بانی به کار رفتن واژه «معاصر» در جای واژگان دقیقتر دیگر یا برای تعریف شمار زیادی جنبش هنری باشد. این واژه شکلهای گوناگونی که هنر امروز به خود میگیرد را در یک طبقهبندی میگنجاند و کار ما را آسان میکند. پرترههای لوسین فروید، مجسمههای بادکنکی جف کونز، پرفورمنسهای مارینا آبراموویچ و اندیشههای جوزف بویس همگی زیر چتر این چهارچوب که همواره گستردهتر میشود جا میشوند.
اگر این گونه نگاه کنیم، «معاصر» بیشتر معنی طبقهبندی موضوعی به خود میگیرد تا واژهای که تنها مفهومی در پیوند با زمان دارد. زیرا از هر ده بار که با هنر معاصر رو به رو میشویم، نُه بار تنها با نگریستن به آن میفهمیم که این هنر معاصر است و نیاز نیست برچسب اثر را بخوانیم. این هنری است که گفتگویی را با جهان ما شکل میدهد؛ جهانی که از همۀ دنیا اثر میگیرد، فرهنگهای گوناگون دارد و فناوریاش روز به روز پیشرفتهتر میشود.
ترجمان زمان حال هرگز کار آسانی نیست و سر در آوردن از جهان امروز نیازمند روشهای نوآورانه و برخوردهای نوین است. هنرمندان همواره رسانههایی را به کار میگیرند که احساس میکنند بهتر اندیشههایشان را میرساند، حال این رسانه میتواند نقاشی، مجسمهسازی، فیلم، عکس، پرفورمنس یا فناوری نوین باشد. اندیشهها، نگرانیهای سیاسی و واکنشهای عاطفی ممکن است در جایگاه اصلی قرار بگیرند و اجرا و زیباییشناسی را کنار بزنند. به راستی بیشتر هنر دهههای گذشته یا پیرامون مسئلهای ویژه (مانند فمینیسم، ایدز یا زمینخواری) بوده است و یا به شرایط انسان بودن پرداخته و در نقش فلسفۀ کاربردی درآمده است. هنر امروز از وجدان تیزبینانۀ اجتماعی برخوردار است و ما را به اندیشیدن و نگریستن به جهانی که در آن زندگی میکنیم و مسائلش فرا میخواند. امروز بیش از همیشه هنرمندان گرفتاریهای اجتماعی را دستمایۀ کارشان قرار دادهاند و به زمانۀ در حال دگرگونیمان واکنش نشان میدهند. همچنان که جهان به پیش میرود دیدگاههای ما دگرگون میشوند و افقهایمان تغییر میکنند؛ هنر «معاصر» هم اینگونه است.»