به گزارش پلاتو هنر، جلسه نقد و بررسی نمایش «در انتظار گودو» به کارگردانی مازیار لرستانی روز چهارشنبه 3 آبان، با حضور عوامل این نمایش، مریم پهلوانی و رباب حامدی روانپزشک در جمع علاقهمندان و مخاطبان، در خانه نمایش دا برگزار شد.
در ابتدای این جلسه مریم پهلوانی روانپزشک با اشاره به معنا و مفهوم نهفته نمایش «در انتظار گودو» گفت: در این نمایش شاهد کمدی و تراژدی تلفیق شده هستیم. «در انتظار گودو» انتظاری را به نمایش میکشد که در آن مفهومی به نام واقعیت مشخص نیست. هیچکدام از شخصیتهای نمایش نمیدانند فردی به نام گودو که انتظار آمدنش را میکشند واقعا کیست و قرار است با آمدن او چه اتفاقی برایشان بیوفتد. اما انگار آنها منتظر او هستند برای اینکه به خوشبختی برسند.
او ادامه داد: بخشی که گریزی دارد به دیدگاههای روانشناختی، درواقع نوعی امیدواری ساده لوحانه است که قرار است رخ دهد و همه چیز را تغییر دهد. این امیدواری و خوشبینی غیر واقعگرایانه در مقابل چیزی قرار میگیرد که در تراپی هم گاهی از آن استفاده میکنیم. واقعگرایی همراه با ناامیدی. ما در تراپی از واقعگرایی یا ناامیدی سازنده استفاده میکنیم. زمانی که این واقعگرایی رخ میدهد، بسیار دردناک است اما تجربه آن میتواند باعث رشد و شکوفایی ما شود و ما را از امیدواری ساده لوحانه عبور بدهد و باعث تغییر در ما شود.
انسان به دنبال معناست
این روانپزشک خاطرنشان کرد: در صحنه نوعی انفعال دیده میشود، انگار آدمها منتظرند که یک اتفاق بیرونی زندگی آنها را دگرگون کند. درواقع انتظار در این نمایش میتواند گویای پیدا کردن مفهومی به نام معنا باشد. از دیدگاه روانشناسان مختلف تعاریف مختلفی درباره این موضوع وجود دارد. ویکتور فرانکل روانپزشک و عصب شناس اتریشی میگوید که انسان ذاتا همیشه در حال جستجوی معناست و زمانی میتواند به زندگیاش معنا دهد که بتواند معنایی به زندگی ببخشد.
پهلوانی با اشاره به مفهوم «لوگوتِراپی» توضیح داد: یکی از دیدگاههایی که در روانشناسی وجود دارد و اکثرا همه با آن آشنا هستند دیدگاه فرانکل درباره معنایابی است. فرانکل در همین زمینه حتی روش معنادرمانی یا «لوگوتِراپی» را ابداع کرده است. طبق این روش برای یافتن معنا میتوانیم به دو بخش فردی و سه بخش جمعی رو بیاوریم. بخش فردی شامل بخشی است که می توانیم احساس کنیم که زندگی بستری برای ما فراهم کرده که حتی اگر نتوانیم به درک و چرایی زندگی برسیم، حداقل میتوانیم از فرصتی که برایمان فراهم شده لذت ببریم. نکته مهمتر این دیدگاه اشاره دارد به خودشکوفایی. خودشکوفایی یعنی استعدادهای درونی خودمان را بشناسیم و برای تحقق آنها تلاش کنیم.
او ادامه داد: اگر به نمایش برگردیم، در صحنه اول نوعی انتظار و روزمرگی برای شخصیتهایی که منتظرند اتفاق جدیدی بیوفتد دیده میشود و حتی زمان کمی به خوشی و خوشگذرانی میگذرد. ولادیمیر شخصیتی است که حتی گاهی فراموش میکند که چرا آنجا ایستاده و استراگون به او یادآوری میکند که قرار است کسی بیاید و اتفاقی در راه است. در انتهای نمایش نقشها بیشتر رو میآیند و مفاهیم خود آگاهی، تفکر، سوال کردن و پیدا کردن معنا و مفهوم بیشتر به نمایش اضافه میشود.
در بخش دوم نمایش داستان اصلی مشخص میشود
در بخش دیگری از این نشست، رباب حامدی دیگر روانپزشک حاضر در این جلسه با اشاره به نمایش «در انتظار گودو» گفت: در این نمایش اصلا لازم نیست که دقت کنیم، در قسمت اول انقدر رقص و آواز وجود دارد که ما اصلا به خودمان میگوییم ما برای چه اینجا آمدهایم خصوصا با آن لهجه شیرین لری که من اصلا بلد نیستم اما انقدر آشکار بود که شاید کلا ده کلمه را نفهمیدم. در ابتدا فکر کردم که اصلا موضوع را متوجه نمیشوم اما در بخش دوم واژههای کلیدی و غم و اندوه نشان داده میشوند و میفهمیم که اصلا داستان چیست.
چرا انسان به دنبال معناست؟
او ادامه داد: سوال اینجاست که ما اصلا چرا باید دنبال معنا بگردیم. ما که در حال گذراندن روزهایمان هستیم. در این دنیا خیلیها میدانند که باید چه کاری انجام بدهند بنابراین آرامش بیشتری دارند اما کسانی که نمیدانند در اضطراب و ابهام به سر میبرند. درواقع اضطراب از ابهام میآید. انگار ما آدمها نمیتوانیم ابهام و بلاتکلیفی را تحمل کنیم. اضطراب و اختلالات اضطرابی تاوان تحمل ابهام هستند. یعنی فردی که وسواسی است نمیتواند بتواند ابهام را تحمل کند برای همین دائما میخواهد جایی را تمیز کند زیرا به تمیز بودن آنجا ابهام دارد.
دلایل اضطراب در زندگی شخصی چه چیزهایی هستند؟
این روانپزشک با اشاره به دلایل اضطراب در زندگی انسانها خاطرنشان کرد: عدم تحمل ابهام ما را دچار اختلالات روانشناختی میکند. بر اساس دیدگاه اگزیستانسیال منابع اضطراب بشر، آگاهی از تنهایی است. ما ازدواج میکنیم بچه دار می شویم و ابزارهای خوبی هم برای رهایی ما از تنهایی هستند اما واقعیت این است که ما در هر صورت انسانهای تنهایی هستیم. در یکی از صحنههای این نمایش هم میبینیم که ولادیمیر نمیتواند تنهایی را تحمل کند و نمیگذارد استراگون از پیشش برود.
او ادامه داد: مورد دوم اضطراب آگاهی از مرگ است. سوال درباره اینکه بعد از مرگ من چه خواهد شد دلخوشیهای ما را میگیرد. به نظر من کسانی که از مرگشان آگاه میشوند اصیلتر زندگی میکنند و قدرش را میدانند. سومین چیزی که در این تئاتر بیشتر از هر چیزی میبینیم، این است که هر شخص بداند که آزاد است و آگاه باشد که نسبت به این آزادی مسئولیت دارد. همه ما دنبال آزادی هستیم و حق مسلم ما است. اما زمانی که به ما آزادی داده میشود پشت آن مسئولیت و انتخاب هست.
انسان به دنبال جاودانگی است
مازیار لرستانی کارگردان نمایش «در انتظار گودو» نیز با اشاره به این نمایش گفت: این داستان درد جاودانگی را نشان میدهد، انگار که همه ما در حال تلاشیم تا رد پایی از خودمان به جا بگذاریم. نمایش «در انتظار گودو» نمایشنامه معروف آقای ساموئل بکت است و مانند «هملت» شکسپیر در سراسر دنیا شناخته شده است و به شکلهای مختلفی اجرا شده است.
پایانی شاد به نمایش هدیه دادم
او با اشاره به اینکه این نمایش پایان متفاوتی با نمایشنامه ساموئل بکت دارد، عنوان کرد: ما با کمک خانم افسر اسدی و شعرهایی که برای این نمایش سروده پایان این نمایشنامه را از ناامیدی درآوردیم. من به عنوان کسی که خودم تراپی شدهام و روزهای سختی در زندگی با ناامیدی گذراندهام تصمیم گرفتم پایان این داستان را تغییر بدهم.
نمایشی که مرگ مولف را به نمایش میکشد
لرستانی ادامه داد: در ابتدای نمایش «در انتظار گودو» مرگ مولف را نشان میدهیم. یعنی ما در ابتدای این نمایش بکت را میکشیم و در گوشهای از سالن با شمع و خرما برای ساموئل بکت عزاداری میکنیم. در پایان هم برگ سبزی بر درخت خشکیده جوانه میزند و فرصتی است برای رویش دوباره. این موضوع دقیقا برعکس آن چیزی است که بکت گفته و نمایش را در پوچی و نا امیدی تمام میکند. ما سعی کردیم با نگاهی شرقی به این کار روح ایرانی بدمیم و از آدمهای قابل باور و ترانههای قابل باور استفاده کنیم و به نوعی این نمایش را بومیسازی کنیم و به نمایشی که برای صد سال پیش است نگاهی امروزی داشته باشیم.
سینمای ایران با روانکاوری انسان خیلی فاصله دارد
این کارگردان با اشاره به ارتباط جامعه هنری و جامعه پزشکی گفت: هیچوقت جامعه هنری و روانپزشکی به این مستقیمی ارتباطی با هم نداشتند. کار ما با مردم است پس باید مفاهیم درست انتقال بدهیم زیرا باعث میشود هم حال ما خوب شود و هم حال جامعه و اثر ما رسالت واقعی خودش را منتقل کند.
او در پایان سخنانش خاطرنشان کرد: فکر میکنم نشستهایی از این دست برای حال جامعه ما لازم است. ادبیات نمایشی و سینمای ایران با روانکاوری انسان خیلی فاصله دارد. یعنی همه چیز در آن دروغ و برعکس واقعیت است. بر عکس اتفاقی که در سینمای خارج رخ میدهد و روح روان انسان را به بهترین شکل ممکن درگیر میکنند.
این نمایش، تا 12 آبان هر شب ساعت 20:30 دقیقه روی صحنه تماشاخانه دا خواهد بود.
نرگس ذکایی