علی نصیر عنوان کرد:

فرهنگ ایرانی و اروپایی را در آثارم تلفیق کردم

به گزارش پلاتو هنر، از میان چهره‌های تأثیرگذار نقاشی معاصر ایران علی نصیر بی گمان متفاوت ترین فرد است. کسی که عمده روزگار خود را در خارج از ایران گذرانده و هنر را به گونه ای از ابتدا آنجا فراگرفته و از بیرون به درون نگاه کرده ‌و می کند. بی دلیل نیست که با این شرایط روابط اجتماعی برایش مساله بنیادین بشود و آثارش سرشار از روابط و انسان هایی شوند که در یک سردرگمی گرفتار آمده اند. «تأثیر مهاجرت بر فضای نقاشی‌های نصیر در پیوند با نگاه پرسشگر هنرمند، فرصتی برای نوآوری و تجربه‌گرایی را در آثارش به ارمغان آورده است. دغدغه او به تصویر کشیدن مفهوم عمیق از زندگی و روابط گنگ و ناپیدای انسان معاصر است؛ انسانی که حیاتش در میانه خاطرات بی‌قراری، معضلات محیط زیستی و مسایل اجتماعی پیرامونش بیش از هر زمان ملتهب و اضطراب‌آمیز شده، ولی از چشم‌اندازی دیگر و در مواجهه‌ با زیبایی و شور زندگی معنایی تازه می‌یابد.»

علی نصیر در سال ۱۳۳۰ در محله‌ای نزدیک بازارِ تهران به دنیا آمد. بخش تاثیرگذاری از زندگی او در مراودات اجتماع این محلات زنده و پرماجرا و در دل معاشرت های خانواده بزرگ و پرجمعیتش سپری شد. شغل موروثی تمام اعضای خانواده زرگری بود. بنابراین ذوق‌ورزی و کار ظریف دستی در این زندگی نقش خود را داشت.

او در سال ۱۳۵۳ برای تحصیل به اروپا رفت. از میان علایقش به معماری و سینما و نقاشی دست آخر نقاشی را برگزید و در سال 1357 در آزمون ورودی دانشگاه برلین پذیرفته شد و از آن پس مقیم این شهر باقی ماند.

مُقارن با دوران تحصیل او (۱۳۵۷-۱۳۶۲) آموزش هنر در فضای دانشگاهی آلمان غربی از نظام باهاوس فاصله گرفته بود و از این رهگذر رشته نقاشی آزاد پدید آمده بود. این دوران مصادف با اوج گیری جنبش های نئو اکسپرسیونیستی بود که در همین دانشگاه پایگاه مهمی داشتند و به موازات آن درخشش هنرمندان تک روی دهه 1980.

نصیر با موفقیت مرحله آموزش خود را گذرانده و وارد دادوستد با فضای هنری شد. امتیازات و بورسیه هایی به دست آورد و نخستین نمایش انفرادی اش مورد استقبال قرار گرفت. او برای سال ها کنار نقاشی به کار آموزش در دانشگاه های آلمان نیز مشغول بود و آثارش را در گالری های معتبری در آنجا ارائه می کرد.

از سال 1370 به این سو نصیر با فضای هنر ایران نیز ارتباط برقرار می کند. کارهایش را به تناوب در ایران نمایش می دهد و در دوره هایی از اقامتش در ایران، در دانشگاه آزاد و موسسات دیگر به تدریس می پردازد.

خوب است توجه کنیم که تهران و برلین در حوالی همین مقاطع زمانی محمل بعضی از مهم ترین رویدادهای سده بیستم هستند؛ تهرانی که نصیر در اولین سال های جوانی آن را تجربه می کرد به سرعت در حال تغییر بود، شهری با تحرک اجتماعی بالا و جابه جایی های طبقاتی که با شتاب پوست می انداخت و طی سال های بعد به سمت انقلابی بزرگ رفت.

همچنین برلین در سایه‌ ترومای دهشتبارِ سال‌های بعد از جنگ دوم، در زمان ورود او شهری دوپاره و شاید کانون‌ حادترین بحرانِ جنگِ سرد بود؛ شهری در احاطه‌ دیوارهای بِتونی تفکیک‌کننده‌ قطب‌های مُتخاصم. در سایه‌ دیوارها، مراکز هنری رونق ‌گرفته بود و هنرمندان زیادی به فضاهای رهاشده‌ شهر جذب شده بودند. در نهایت فروریختن ناگهانی این دیوارها نشانه‌ تکان‌دهنده‌ای از پایان این دوران است.

ذکر این رویداهای اجتماعی به قصد توجه‌دادن به محیط‌هایی با تحرک بالا، فضاهای قطبی‌شده و تحولات اساسی و پُرسرعتی است که در مقاطع مهمی در پس‌زمینه زندگی نصیر جاری هستند. در پس ذهن داشتن این بستر اجتماعی سرنخی برای ورود به دنیای تصاویر اوست که پر از حرکت و جوشش و غافل‌گیری‌اند، و در لایه‌های پنهان خود حامل تجربه‌ی نهادِ ناآرام و آبستن تحولات سریع دوران هستند.

در آغاز سال های 90 میلادی و در جریان شب های شعری که در برلین برگزار می شد و معرفی کتاب «هفتاد سنگ قبر»، علی نصیر با یدالله رویایی آشنا شد که این آشنایی با گفتگوهای پرباری در آتلیه هنرمند ادامه پیدا کرد.

از آن تاریخ، طراحی باالهام از مجموعه اشعار آغاز شد. این پروژه که نقطه آغاز خود را در این مجموعه شعر و مکالمه میان نقاشی و شعر می دید در پنج سال آینده به تدریج از شعر عبور کرد و نتیجه آن دو دفتر و بسش از 160 طراحی است.

نمایشگاه علی نصیرمنظره‌نگاری _ طبیعت _ طبیعت نگاری

به جز دسته بزرگی از آثار که طبیعت در آن بخشی از پس‌زمینه و صحنه تعاملات گنگ انسان هاست. در تعداد زیادی از آثار علی نصیر طبیعت صرف تصویر شده است.

برای سال های متمادی، محل سکونت نقاش شهر برلین بوده است؛ شهری با نظمی مثال زدنی که از دل جنگل طبیعی بزرگ بیرون کشیده شده است. مناظر طبیعی در این جا شاید متاثر از تجربه زیست در نقطه برخورد این هم‌جواری هنری مدرن با طبیعت سبز است، که جابه‌جا درهم آمیخته می شوند؛ فضاهایشان را از هم پس می گیرند یا برای هم جا باز می کنند.

برخلاف عادت ذهنی رایجی که شهرهای مدرن را خاکستری تصور می کند و رنگ را به طبیعت نسبت می دهد. در نقاشی های نصیر معمولا آنجا که پای مناسبات آدم ها در میان است صحنه به شدت رنگین تصویر می شود. در مقابل، تعداد قابل توجهی از مناظری که طبیعتی خالی از انسان را نمایش می دهد، یا به کلی سیاه و سفید کار شده اند و یا در آن ها به یکی دو فام رنگی اکتفا شده است. در غیاب انسان ها گویی فضا آرام تر و سطح انرژی متوازن تر است و تصویر ابهام کمتری دارد. حتی در انتزاعی ترین آثار نصیر هم شاخه گل یا برگی در گوشه و کنار کادر آشناترین و قابل شناسایی ترین شکل های موجود در تصویر است. آیا این به آن معناست که طبیعت سویه ای از جهان است که همه ما تعبیر تقریبا مشاهبهی از آن داریم.

نمایشگاه علی نصیرزیست – جهان شهرهای امروز

در توصیف آثار علی نصیر به خصلت «شهری» و «امروزین» آن ها بسیار اشاره شده است. جا دارد بپرسیم چه ویژگی ای موجب شده است که چه بسا بیش از نقاشانی که مستقیما سازه های شهری را تصویر کرده‌اند، در بینندگانش چنین تداعی هایی به وجود آید؟

شاید نکته اصلی را در تلقی خاصی از «زمان» بیابیم که در شالوده عمده تصاویر او ثبت و ضبط شده است و ما را به زیست جهان ویژه ای متصل می کند؛ مملو از داستان های درهم تنیده، بی هیچ نقطه اوجی که همچون کلان روایت های گذشته زمان را به مکث و جهان را به نظاره وادار کند. بدون اتفاقاتی که قادر باشند از کمند مجال محدود خود بگریزند و خود را به شکل جامع صورتبندی کنند. بلکه همه روایت هایی خرد و برهم افتاده که پیش از آنکه معنایی بر آن ها بتابانیم، مثل پوسته رنگین حباب مُضمحل می شوند و این تقریبا شامل هم چیز است: از سرخط اخبا «مهم» تا روزمرگی های پیش پا افتاده. گویی زمان تنها حامل سیل رویدادهاست که بی وقفه همه را در خود می غلطاند و به پیش می راند.

از این راه، ذات تحرک و درهم ریختگی صحنه هایی که نصیر می‌سازد، تداعی گر زیست شهری دنیای مدرن هستند.

دو جهان – میراث بری از دو سنت تصویری

در آثار علی نصیر هویت های جمعی شرقی – غربی یا ایرانی – اروپایی برجسته نمی شوند. با این حال طبیعی‌ست که اندک اطلاعات زندگینامه ای موجب شود تا هنر او در هردوسو، تهران یا برلین، در نسبت با سوی دیگر ارزیابی شود.

از نظر سبک، اساس کار نصیر در ذیل جریانات هنر معاصر اروپایی شکل گرفته است. اما ردپاهایی از نگاه او به سنت نقاشی ایرانی نیز می توان یافت. مثلا سامان تصاویرش با اجزای منتشر بر صحنه، به ویژه در مواردی که تصویر از پایین به بالا بر صفه ای تخت می نشیند، یادآوری سنت نقاشی ایرانی ست. با این تفاوت که این جا انتشار و پراکندگی هست بی آنکه خبر از وحدت زیرساختی آرمانی باشد و از همین رو نتیجه بسیار متفاوتی حاصل می شود. در باقی کارهااما حسی از پرسپکتیو منظر نقاشی اروپایی در فضاهای داخلی یا خارجی برقرار است.

ردپای دیگری از سنت نقاشی ایرانی همنشینی رنگ های جورواجور و سرشاری تصویر از فام های متنوع است. نسب جسارت رنگ گذاری در آثار نصیر می تواند متاثر از جنبش های اکسپرسیونیستی باشد اما به مراتب تلطیف شده تر و آمیخته به حال و هوای شاعرانه ای، ویژه او که شاید بیشتر به ماتیس راه می برد و از این مسیر به نقاشی ایرانی بازگشت میکند.

از این فراتر، در آثار او گاهی اشارات آشکاری به آثار شاخص تاریخ هنر در هر دوی این حوزه ها را نیز می توان پیدا کرد. مثلا او بارها برگ های استیلیزه ماتیس یا فیگوری از گویا را به کار گرفته است. گاه حتی به شکل تقریبا آشکاری مجلسی از خسرو و شیرین یا داستان بیژن را بازآفرینی کرده است.

در سال‌های اخیر نمایشگاه های متعددی را از او در ایران شاهد بودیم اما «مروری بر چهار دهه آثار علی نصیر» مهمترین نمایشگاه و رویداد این سال‌های او در ایران است که با همکاری بنیاد لاجوردی و گالری اُ به نمایش گذاشته شد.

نمایشگاه علی نصیربرگزاری این رویداد هنری بهانه‌ای بود تا در روزی که علی نصیر عازم سفر به آلمان بود با این هنرمند به گفتگو بنشینیم.

گفتگویی که در ادامه می‌خوانید در شماره شهریور ماه مجله «تجربه» منتشر شده است:

پیش از هر چیز مشتاقم بدانم چه شد که به سمت نقاشی گرایش پیدا کردید؟ در جایی خواندم که بین معماری و نقاشی و سینما مردد بودید.

من در دوران نوجوانی نقاشی می‌کردم و نقاشی کردن را هم بسیار دوست داشتم. زمانی که قصد مهاجرت به آلمان را داشتم به دلیل سن و سال و شور جوانی آدم دوست دارد چیزهای جدید را تجربه کند و به همین دلیل دیگر صرفا به نقاشی فکر نمی‌کردم و دوست داشتم در حوزه سینما و معماری هم فعالیت کنم. آلمان که رفتم در ابتدا برای ورود به رشته سینما تلاش کردم اما حقیقت این است که در آن رشته قبول نشدم. آن زمان در ذوقم خورد اما فکر کردم که علاقه تنها کافی نیست و حتما معیارهای دیگر هم برای ورود به عرصه سینما لازم است. حتی خودم را برای امتحان ورودی دانشکاه هنر در رشته معماری هم آماده کردم اما بعد پشیمان شدم و فکر کردم نقاشی بهترین انتخاب و حرفه است برای من. علاقه به سینما و معماری را هنوز هم دارم و چند سال در مدرسه عالی برلین در دانشگاه معماری مبحث رنگ‌شناسی و عناصر طراحی درس می‌دادم.

الان از این تصمیمتان یا تقدیری که رقم خورد راضی هستید؟

بله صد در صد.‌ به دلیل آرزوهای جوانی دوست داشتم مسائل مختلف را تجربه کنم اما معتقدم که نقاشی بهترین حرفه برای من بوده و هست.

طی این سال‌ها از معماری و سینما هم در آثارتان الهام گرفتید؟

کارهای من همواره در عین اینکه فی‌البداهه به نظر می‌رسند اما چارچوب مشخص و منظمی دارند. این ویژگی در آثارم شاید از معماری سرچشمه گرفته باشد. همچنین نوعی روایتگری در آثارم وجود دارد که می‌تواند از علاقه به سینما نشات گرفته باشد.

مهاجرت شاید مهم‌ترین فصل و نقطه عطفی برای زندگی شما بوده است. چطور شد که تصمیم به رفتن گرفتید؟

نمی‌توانم بگویم ایده یا هدف خاص و از پیش تعیین‌ شده‌ای برای مهاجرت داشتم. در دوران جوانی تجربیات جدید را دوست داشتم. در درجه دوم نیز قصد داشتم از تحت حمایت خانواده بودن خارج و مستقل شوم و کاری را که دوست دارم، انجام دهم. مهاجرت بیشتر یک تجربه جدید بود برایم. دوست داشتم بروم و دنیا را ببینم. فکر می‌کنم هر جوانی این آرزو را داشته باشد.

شاید اتفاقات سیاسی و اجتماعی دهه 90 نقش پررنگی در آثارتان داشته است که تاکنون هم وجود دارد. شما این موضوع را چطور تحلیل می‌کنید؟

من در برلین غربی زندگی می‌کردم که در آن سال‌ها محل تلاقی دو ایدئولوژی کاملا متضاد بود. در برلین حتی احتمال وقوع جنگ جهانی سوم نیز وجود داشت. این برخورد دوقطبی فقط در زمینه سیاسی نبود و در زمینه فرهنگ و هنر هم کاملا مشهود بود. در جمهوری آلمان شرقی و غربی یک‌سری نویسندگان و هنرمندان بزرگ بودند که از هم تاثیر می گرفتند یا در تقابل با همدیگر بودند. همه این موارد در برلین نمود پیدا می‌کرد و درنتیجه فضای خاصی را رقم زده بود که طبیعتا روی هنرمندان هم تاثیر می‌گذاشت.

شما هم فضای آموزشی آلمان را تجربه کرده‌اید و هم فضای آموزشی فرانسه را و از فضای آموزش هنر در ایران هم با خبر هستید. تفاوت ها و تمایزهای این سه کشور را در چه چیزی می‌بینید؟ یا بهتر بگویم به هنر چگونه نگاه می‌کنند؟

من فضای آموزشی ایران را زیاد نمی‌شناختم و پس از اینکه خودم چند ترم در دانشگاه درس دادم تازه با این فضا آشنا شدم. خیلی با قیاس این موارد موافق نیستم زیرا سیستم فرهنگی و آموزشی مختلفی در این کشورها حاکم است. آموزش هنرهای تجسمی پس از اتفاقات سال ۶۸ اروپا و به خصوص آلمان دچار تحولاتی شد و مانند قدیم نظام استاد شاگردی دیگر مطرح نبود و فضای دموکراتیک‌تری وجود داشت. درواقع خیلی نمی‌خواهم وارد جزئیات شوم زیرا از آن‌ها اطلاع دقیقی ندارم و بحث کارشناسی است.

چند فرهنگی یا چند ملیتی بودن یکی از ویژگی های جذاب کننده و متفاوت آثار شماست. آیا شما خودتان این موضوع را قبول دارید؟

درست است. به هرحال من از یک فرهنگ وارد فرهنگی دیگر شدم اما سعی کردم که صرفا یک توریست سیار نباشم و تلفیقی از این دو فرهنگ را در آثارم بروز دهم. درواقع دوست داشتم بخش‌هایی را از فرهنگ اروپایی بگیرم و فرهنگ خودم را نیز حفظ کنم.

طبق گفته منتقدان هنری اینطور به نظر می‌رسد که در آثارتان توانسته‌اید از سنت به گونه ای جدا شوید که ریشه های فرهنگ ایرانی هنوز پابرجا بمانند. نگاه شما به مدرنیته و سنت در فرهنگ و هنر ایران چگونه است؟

نقاشی ایرانی یا نگارگری در طول تاریخی یک زمان اوجی داشت و بعد با افت مواجه شد. نقاشی مدرن ما چه بخواهیم و چه نخواهیم از اروپا تاثیر گرفته است و ما نقشی در جنبش ها و سبک های هنری نداشته‌ایم. درنتیجه نقاشی معاصر ایران نیز بیشتر در تعریف‌های نقاشی اروپایی می‌گنجد. به جز نقاشیخط یا مکتب سقاخانه که بحث دیگری دارند. من خیلی از نقاشی ایرانی الهام گرفته و می‌گیرم و آثار نگارگری زیادی تماشا می‌کنم اما دوست ندارم که همان‌ها را عینا در آثارم پیاده کنم. سعی دارم به ذات و عناصری از آن نزدیک شوم و برداشتی آزادانه داشته باشم بدون اینکه از نگارگری تقلید کرده باشم. بیشتر هم در زمینه رنگ و کمپوزیسیون به این نگارگری نزدیک می‌شوم.

شما جزو هنرمندانی هستید که تاثیر بسزایی در هنر نقاشی معاصر ایران داشته‌اید. خودتان این تاثیر را چطور می‌بینید؟

حقیقتا سوال سختی است. شاید نوع رنگ گذاری یا نگاه من به نقاشی و مسائل شهرهای بزرگ که در کارهایم وجود دارد برای نسل جوان جالب بوده و از آن الهام گرفته باشند.

به رنگ اشاره کردید. رنگ ها در آثار شما نقش بزرگی را ایفا می‌کنند. به خصوص وقتی تشدید شده و متضاد هم به کار گرفته می‌شوند. رنگ برای شما چه معنایی دارد؟

من رنگ را به صورت سمبلیک استفاده نمی کنم. خط هم در کارهایم زیاد است و خط بار راسیونال‌تری دارد. درواقع سعی دارم تلفیقی از این دو را در کارهایم داشته باشم. رنگ بار عاطفی شدیدی دارد و در هر کاری نسبت به موضوع کار سعی دارم رنگ آمیزی متناسبی انتخاب کنم.

همواره در آثارتان رفت و برگشتی بین فیگوراتیو و آبستره دارید. بیشتر به کدام یک علاقه‌مند هستید؟

من هنوز هم خودم را یک نقاش فیگوراتیو می‌دانم با اینکه بعضی جاها خیلی به آبستره نزدیک می‌شوم. البته همیشه یک اندام‌وارگی در کار من وجود دارد چه به شکل یک فیگور مشخص یا یک شئی که جسمیتی دارد. من این رفت و آمد را دوست دارم و دوست دارم آثارم بین فیگور و انتزاع سیال باشد. انتخاب این امر بستگی به موضوع و حال و هوای خودم دارد گاهی شتاب، زیرش و انفجارهایی در نقاشی وجود دارد که قوی و ضعیف می‌شوند.

سرچشمه و به تعبیر دیگر منبع اصلی برداشت ایده‌ها و اندیشه‌های شما برای رسیدن به یک اثر کجاست؟

فکر می‌کنم زندگی روزمره و اتفاقاتی که می‌افتد در آثار من بی‌تاثیر نیستند اما من به سرعت به این اتفاقات پاسخ نمی دهم. سعی می کنم اتفاقات اطراف و زندگی روزمره را در پس زمینه ذهنم ذخیره کنم تا در زمان مناسب به آن‌ها پاسخ دهم. از طرفی شیوه کار من به این شکل است که اثر جدید ادامه کار قبلی است و براساس همان قبلی اجرا می‌شود. به هیمن دلیل آثارم یک زنجیره به هم پیوسته را تشکیل می‌دهند و می‌توان بین آن‌ها اشتراکاتی یافت.

مسائل سیاسی و اجتماعی کشور خودمان و جهان را چقدر پیگیری می‌کنید؟

مسلما اخبار و اتفاقات ایران، جهان و محل زندگی خود را پیگیری می‌کنم اما همان‌طور که گفتم هیچوقت پاسخ سریعی برای این مسائل ندارم و سعی می‌کنم بگذارم در ذهنم رسوب کنند، تجزیه و تحلیل‌شان کنم و بعد در آثارم به آن‌ها پاسخ دهم.

درواقع هنگام نقاشی چقدر خودتان را رها می‌کنید و به ناخودآگاه می‌سپارید تا این مسائلی که در ذهنتان نگه داشته‌اید خودشان را نمایان کنند؟ یا اینکه از پیش یک طرح یا ایده اولیه دارید؟

طبیعتا یک ایده و فکر اولیه برای شروع کارم دارم اما اتفاقات مختلف و تصادف‌ هم در کارم بی تاثیر نیستند که البته نکات مهمی هم هستند. اما همین فی البداهه بودن هم از یک کانال و تجربه چندین ساله می گذرد یعنی پشت آن یک تجربه ای وجود دارد.

در پایان اینکه لطفا درباره نمایشگاه حاضر توضیح دهید؟

این نمایشگاه قرار بود سال 1401 به صورت کامل در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شود. پس از اتفاقات و اعتراضات ایران نمایشگاه موزه منتفی شد. کتاب آثار چاپ شده و آثار نیز آماده بودند. ما فکر کردیم که باید کاری انجام دهیم. امکان برگزاری یک نمایشگاه در ابعاد موزه فراهم نبود اما آقای لاجوردی پیشنهاد کردند که نمایشگاه را در ابعاد کوچک تری در گالری اجرا کنیم. در این نمایشگاه چون محدودیت مکانی وجود داشت فکر کردیم از هر دوره ای یکی یا دو کار بگذاریم تا به نوعی نماینده دوره کاری من باشند. ما نمی توانستیم همه آثار را در دوره های مختلف نشان دهیم به همین دلیل گاهی پرش‌هایی وجود دارد. اگر نمایشگاه در فضای بزرگ تری انجام می شد صدردرصد شکل کامل تری پیدا می کرد.

ندا زنگینه

https://didhonar.ir/?p=28407