به گزارش پلاتو هنر به نقل از ورایتی، همه ما میدانیم که «مکگافین» چیست؛ یک شی یا رویدادی که داستان یک فیلم هیجانانگیز به آن وابسته است و همه روی صفحه نمایش مدام درباره آن صحبت میکنند، اما هیچ علاقه ذاتی به آن وجود ندارد. این اصطلاح توسط هیچکاک اسطورهسازی شد و بهعنوان خلاصهنویسی برای نوع خاصی از فیلم، هرگز از مد خارج نشد. اما مکگافینی که آنقدر خسته کننده است که مخاطب نمیتواند به آن اهمیت دهد را چه میگویید؟ بگذارید آن را مک مافین بنامیم!
«قلب سنگی»، یک فیلم هیجانانگیز جاسوسی، بینشاط، پیچیده و به طور خلاصه افتضاح، فیلمی پر از مک مافین است. گال گدوت، که سخت تلاش میکند تا فردی خوشبین و باحال باشد (کاری که هرگز نباید برای انجام آن سخت کار کرد)، نقش راچل استون، یک مامور اطلاعاتی را بازی میکند که بخشی از یک تیم جاسوسی کهنهکار است که برای MI6 بریتانیا کار میکند. او یکی از معترضان گروه است، یک جادوگر فناوری که هرگز وارد میدان نمی شود.
با این تفاوت که همه اینها یک نیرنگ است. راچل یک ضد عامل، یک جاسوس در میان جاسوسان است. او در واقع یکی از اعضای منشور است، یک گروه بینالمللی از ماموران که با یکدیگر – بدون وفاداری به هیچ کشوری – قسم خوردهاند تا جهان را به مکانی امنتر تبدیل کنند. ما می بینیم که او با دیگر اعضای منشور تعامل دارد، اما این لباس در واقع اولین مک مافین فیلم است. ما هرگز ایدهای نداریم که آنها چه کاری انجام میدهند، چگونه کار میکنند یا در کجای پیوند جهانی قرار میگیرند. آنها فقط یک انتزاع هیجانی سودمند هستند.
راچل تنها عضو تیم MI6 خود نیست که همه را فریب می دهد. پارکر (جیمی دورنان) نیز همینطور است، یک افسونگر که با راچل معاشقه میکند – اما این بیشتر یک عمل است، زیرا او دستور کار خودش را دارد. داستان حول محور تلاش برای به دست آوردن قلب است، دستگاهی قدرتمند از هوش مصنوعی که بسیار شبیه به Entity، شخصیت شرور اینترنت گمشده «ماموریت: غیرممکن – حساب مرده قسمت اول» است. قلب، که در دست منشور بوده، دومین مک مافین «قلب سنگی» است.
این فیلم از نسل تحقیر شده تریلرهای باند است.
راچل، با همه نفوذناپذیری اش، از آن سکانس آغازین بیرون می آید و حضور کیا که یک هکر مرموز است را می بینیم. کیا کیست؟ او سومین مک مافین فیلم است؛ شخصیتی که قرار است وانمود کنیم که روی آن سرمایه گذاری شده است، اما تنها چیزی که می توانیم فکر کنیم این است که آلیا بات بازیگر فیلم، آنقدر مودب و بی گناه ظاهر می شود که نمی تواند با شلیک های مرگبار اطرافش رقابت کند.
چیزی که «قلب سنگی» را به چنین تجربهای تبدیل میکند، بیکفایتی آن نیست، بلکه این است که هیچ چیز در آن مهم نیست و همهچیز انفجار و سر و صدا و تدارکات توخالی است.