به گزارش پلاتو هنر، به مناسبت هفته دفاع مقدس به سراغ رضا جعفری مستندساز رفتیم و پیرامون فضای مستند روایت فتح، شهید مرتضی آوینی و مستند «آن» به گفتگوی مفصلی پرداختیم که در ادامه میخوانید.
ما با یک آدم خارقالعاده روبهرو هستیم
رضا جعفری در ابتدای گفتگو درباره شهید آوینی بیان کرد: ما با یک آدم خارقالعاده روبرو هستیم که کارهای خارقالعادهای پشت دوربینش اتفاق میافتاد که خودش هم میگوید «من صرفا یک آینهام، من کارگردانی نمیکنم». میگوید ما بنا بر ساخت فیلم نداریم حالا یک دوربین هم با خود میبریم. در جایی دیگر هم عباس کیارستمی میگفت «ما میرویم که صدا بگیریم اگر شد تصویر هم میگیریم».
وی ادامه داد: مثلا در «شهری در آسمان» آقا مرتضی به سراغ عنایت صحت شکوه رفته است تا از خرمشهر بگوید و روایت کند ولی او نمیتواند حرف بزند و آقا مرتضی کنار این فرد ایستاده و در صورتش نگاه میکند. با حرف زدن او حرف میزند و با نگاهش نگاه میکند، با او قدم میزند و تنهاش را به تنه عنایت صحت شکوه به عنوان یک بسیجی پابرهنه میزند که فقط در کنار آن زندگی کند. من فکر میکنم در بحث عنایت اصلا آقا مرتضی نمیخواهد فیلم بسازد و فقط آمده است تا خودش را به این بسیجی نزدیک کند. درواقع میخواهد حال خودش را خوب کند. از او سوالهای این چنینی میپرسد که در فلان کوچه چه اتفاقی افتاد تا عنایت هم با زبان الکن خود برایش روایت کند. چه اتفاقی میافتد که وقتی مخاطب ما عنایت صحت شکوه را میبیند، آن مرد سیه چرده که بیان خوبی هم ندارد و در یک فضایی قرار گرفته که با یک زبان الکن دارد حتی با زبان اشاره حرف میزند، ولی حرف میزند و مخاطب ما با آن ارتباط برقرار میکند. آقا مرتضی مدام به مرتضی شعبانی میگوید که جلو نرو، بیا پشت سر من. بذار او جلو برود. آقا مرتضی در هدایتی که در تصویربرداری برعهده گرفته است، مراقب این است که دوربین نسبت به این آدمها مودب باشد.
رضا نمیخواهی یک کاری برای ما بکنی؟
رضا جعفری درباره شکل گرفتن ایده پرداختن به مستند «آن» بیان کرد: قبل از سینمای جوان من کارهای کیارستمی و نادری را خیلی دوست داشتم. البته کارهای بیضایی و هیچکاک و فورد را هم نگاه میکردم. واقعا هر کدام از اینها برای من یک هیبتی داشتند. مثلا همین کمدی کلاسیکهای لورل و هاردی و چارلی پاپلین را نگاه میکردم و هر کدام برای من واقعا هیبت عجیبی داشتند. یا مثلا کارهای بیضایی را که میدیدم با خود میگفتم خدایا چطور این کاتها را میزند؟ یا حتی فیلمنامههایش مانند «روز واقعه» را میخواندم و با خود میگفتم چطور میتواند انقدر عظیم خلق کند؟ و وقتی سراغ اینها میرفتی هرکدام دنیایی داشت که تو را محصور خود میکرد. گذشت تا اینکه من در سینمای جوان فیلم میساختم و به جایی رسید که «شهری در آسمان» را دیدم. کارهای آقا مرتضی را هر شب جمعه نگاه میکردم ولی نمیدانستم که کار آقا مرتضی است. چون اصلا عنوانی نداشت ولی صدای آقا مرتضی را میشنیدم. بعد از «شهری در آسمان» متوجه شدم که آقا مرتضی است و همان زمان آرزویی کردم که کاش میشد من جزو گروه آقا مرتضی بودم و در «شهری در آسمان» کنار او بودم. بعد به خودم میخندیدم که این فیلم ساخته و تدوین شده و پخش هم شده است دیگر چطور میخواهی جزو این گروه باشی؟ ولی خدا عجیب خواسته را برآورده میکند تا جایی که من خیلی ناخواسته وارد روایت فتح میشوم و فیلمهای متفاوت میسازم. بعد به کرمان میروم که درباره شهید محمدحسین یوسف الهی فیلم بسازم. ما رفتیم کار تحقیقاتی را انجام دادیم و برگشتیم. در خانه نشسته بودم که صدای آقا مرتضی را شنیدم که گفت «رضا نمیخواهی یک کاری برای ما بکنی؟» بلند شدم و گفتم آخر چه چیزی بسازم؟
این مستندساز افزود: حدود ساعت 2 بعدازظهر بود به روایت فتح آمدم. آقا مرتضی شعبانی در آن زمان مسئول روایت فتح بود. گفتم آقای شعبانی اگر اجازه بدهید من دو دقیقه کار برای آقا مرتضی بزنم. گفت میتوانی آن را آماده کنی؟ گفتم اگر شما اجازه بدهید آماده میکنم. فقط راشهای آقا مرتضی را به من بدهید. آقای شعبانی به من گفتند یک تعداد راش وجود دارد که مجتبی راعی، کیومرث پوراحمد، ابراهیم حاتمی کیا و… آمدند تا بعد از شهادت آقا مرتضی اینها را تدوین کنند و شات لیست هم کردند و درنهایت گفتند که نمیشود و آن را رها کردند، حالا تو میخواهی آن را تدوین کنی؟ گفتم فقط آنها را ببینم.
خودم را حذف کردم
این مستندساز درباره ریتم کار «آن» مطرح کرد: آقا مرتضی در تدوین «شهری در آسمان» از تدوینگر خود که آقای فارسی است، راضی نبود. چون ریتمی که دنبال آن بود چیز دیگری بود. من تلاش کردم تا این ریتم را در مستند «آن» دنبال کنم. اگر این آن از داخل فیلم «آن» حذف میشد، دیگر «آن» وجود نداشت. بنابراین من خودم را نه کارگردان کار میدیدم و نه تدوینگر بلکه من خودم را یک فردی میدیدم که آنجا در بین بچههایی که از ابتدا پای کار بودهاند، کمکی باشم و تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که یک اپراتور باشم. حقیقتا من در کار «آن» یک اپراتور بودم. این را هم از خود آقا مرتضی یاد گرفته بودم که آقا خودت را حذف کن. اگر خودت را حذف نکنی نه تنها چیزی از کار در نمیآید بلکه ساحت خود را نیز از بین بردهای ولی اگر خودت را حذف کنی، نه تنها حضور خواهی داشت بلکه کار هم پیش میرود.
مواظبت کردم تا اصل قضیه را از بین نبرم
رضا جعفری در پاسخ به این پرسش که علاقه شما برای عضو گروه آقا مرتضی بودن باعث کمترین دخل و تصرف در تولید «آن» شد که از همان راشها و نریشن خود آقای آوینی استفاده کردید یا دلیل دیگری داشت؟ توضیح داد: شما وقتی با یک اثر بسیار بزرگی روبرو هستید، بلاقیاس مثلا میگویند یک تابلوی زیبا از داوینچی پیدا شده است که همه آن را کشیده است فقط یک قاب و فریم ندارد. به نظر من اگر آدم مقداری مودب باشد در مقابل چنین اثری مراقبت میکند که به اصل اثر دست نزند و فقط قاب و فریم آن را درست کند. من چنین تابلویی را از آقا مرتضی دیدم. من مواظبت کردم تا اصل قضیه را از بین نبرم و بگویم که کار شهید آوینی را من تدوین کردم. اصلا چنین چیزی نبود. من فقط مراقبت کردم تا این روایت خوب دربیاید. درباره تیتراژ هم من اصرار داشتم که اسم نزنم. کاری نکردم و صرفا یک اپراتور بودهام حتی به آقای خسروشاهی هم گفتم ولی ایشان گفتند اگر شما اسم نزنید شاید این احساس ایجاد شود که شما همسنگ آقا مرتضی و یا بزرگتر از آن هستید.
ریل گذاری آقا مرتضی را نفهمیدیم
رضا جعفری در پایان در پاسخ به این پرسش که در خلال صحبتهای خود به «روز واقعه» بهرام بیضایی یا مستند آقا عنایت مرتضی آوینی اشاره کردید که هرکدام با یک زاویه دید جدید و جذاب به روایت داستان خود پرداختهاند، در حال حاضر چقدر مستندهای ما و به خصوص در روایت فتح به این سمت پرداختن با نگاه ویژه و زاویه دید جذاب حرکت شده و میشود؟ مطرح کرد: از زاویه دید خود میگویم که با میلیاردها کیلومتر فاصله صفر. دوستی داریم که خیلی مثال قشنگی زد. گفت آقا مرتضی زمانی که برنامه تولید میکرد یک بود و بچههایی که کنار ایشان بودند، صفر بودند و مثلا اگر آدمی مثل من به آن جمع اضافه میشد، یک صفر به آن صفرها اضافه میشد. حالا آقا مرتضی رفت. چه بلایی سر صفرها میآید؟ همهمون صفر هستیم. باور کنید بعد از آقا مرتضی در کار روایت فتح کاری که ببینم و بگویم اتفاقی افتاد، ندیدهام. شکل نگرفته است. چون ما فضا و ریل گذاری آقا مرتضی را نفهمیدیم و اگر فهمیدیم آن را فراموش کردیم.
بیشتر بخوانید: