در ابتدای این نشست دکتر پژمان دادخواه مجری کارشناس نشست، نکاتی را درباره این نمایش اشاره کرد. سپس پروفسور شعیری در صحبتهایی گفت: ما در «کمی شبیه تئاتر» با نمایشی مواجهیم که زندگی ما را در صحنه تئاتر به ما نشان میدهد، ما انسانهای معاصر دارای سبک زندگی پرچالش به شکل تکههایی از روایتهای جدا شده از هم، هستیم که تلاش میکنیم تا این نخ پاره شده را دوباره به هم بند بزنیم.
او با بیان اینکه این نمایش، یک ضد روایت است که با آن مواجه هستیم، افزود: ما با انسانها و روایتهایی مواجهیم که به دنبال پیدا کردن خود هستند، مدام به گذشته برمیگردند و دو مرتبه خود را در دوره معاصر مییابند. گمگشتگی درد انسان معاصر است و روایت این نمایش میخواهد مارا بااین واقعیت مواجه کند. آیینه در این نمایش نقاب از چهره ما بر میدارد، یک نوع بازی نور و سایه و ما را با این پرسش روبه رو میکند که ما هیچوقت کامل نیستیم و استمرار تنِ ما استمرار جهان است.
پروفسور شعیری اظهار داشت: جهان ما دردمند است به همین دلیل ما درد داریم، دراین نمایش متوجه میشویم که چالشها به دردهای بدنی تبدیل میشود و این انقباض و انبساط باعث میشود که بدن دچار بیماری و تبدیل به درد شود و تکه پاره بودن روایتها به این دلیل است که ما به دنبال یک نخ ارتباطی هستیم تا این جریان زندگی را به هم بدوزیم و در نهایت به ما میآموزد که زندگی چیزی جز خیر و شر نیست و راه فرار از درون ما اتفاق میافتد.
سپس ابوالفضل حری با بیان اینکه ما در این نمایش، دیوار چهارم نداریم، درام، خطی نیست و با یک گسست روایی، روبه رو هستیم، افزود: همه اینها از پیش فکر شده است. دراین نمایش تقابل خیال و واقعیت جالب است، در تک تک اپیزودها حضور دو نفر بازیگر زن و مرد دیده میشود. بحثِ تن، خیلی برجسته است، داستان ضحاک ماردوش، هزار و یک شب، استاد و شاگرد و … دراین کار به همان کنترل بدن باز میگردد.
حری درباره نمایشِ دردمندی و رنجوری در بین شخصیتها گفت: بحث تنانگی، تن رنجوری، قدرت، هویت و بحران هویت مثل یک خط سیر نامرئی همه به هم دراین کار وصل شدهاند.
او با اشاره به اجرای زیبای بازیگران نمایش با رقصِ سما گفت: این رقص یک جایی تبدیل به زجر میشود، اما با شور و حال بدنی بازیگران آنقدر زیبا اجرا میشود که بدن کامل دردمند را نشان میدهد. به نظرم هنر نمایش یک هنر مقدس است، زجری که بازیگر روی صحنه میکشد را مدام نشان میدهد تا بازیگران را به ما ثابت کند.
سپس رحیم ناظریان نیز اظهار داشت: با توجه به اینکه تعریف تئاتر پست مدرن قطعی نیست، ما در این نمایش هم عدم قطعیت را به وضوح میبینیم و مولفههای هنر پست مدرن که یکی از مهمترینشان ناپایداری است را مشاهده میکنیم.
او در ادامه افزود: حال به عنوانِ نمایش یعنی همان «کمی شبیه تئاتر» که بازگردیم میبینیم که یک سرگشتگی و از هم گسیختگی، در کار وجود دارد که نمیگذارد تئاتر تکمیل شود. یعنی هرجا که قرار است درگیر جذابیتهای روایت شویم، به ما اجازه نمیدهد و کار را ویران میکند، مثل آدمهای پست مدرن که اثر خود را نابود میکنند. کلیدواژه کارگردانیِ کار، عدم تعین است، پس این نمایش کمی شبیه تئاتر در واقع شبیه خود زندگی است.
سپس یکی از میهمان نمایش دکتر محمد هاشمی دکترای فلسفه هنر عنوان کرد: به نظرم با یک بار دیدن، انسان درگیر یک سری افکار بهم ریخته میشود، اما باز هم همین عنوان «کمی شبیه تئاتر» چیزهایی به دست آدم میدهد که ما را به سمت بنیانهای تئاتر میبرد، بنیانهای تئاتر هم به ارسطو باز میگردد که تئاتر را یک آیینهای میدانست که تشبیهی از زندگی بود.
او در ادامه افزود: این نمایش مدام تلاش میکند تا تعریف ما از زندگی را زیر سوال ببرد و ما را از یک خیالپردازی به سمت واقعیت پرتاب میکند و جای امنیت و ناامنی را تغییر میدهد. حکمت شرقی میگوید علت اینکه ما در زندگی رنج میکشیم نخست ناشی از جهل است، چون نمیدانیم منشأ این رنج چیست و چطور خود را از آن رها کنیم. این نمایش تلاشی برای رهایی از جهل و رنج است و باید براساس حکمت شرقی از مجموعه بیانهای فهمی، عقلانی و حسی فراتر برویم.