به گزارش پلاتو هنر، محمودرضا رحیمی، بازیگر، کارگردان و مدرس تئاتر ضمن تبریک روز ملی هنرهای نمایشی و روز جهانی تئاتر خطراتی که در مسیر این هنر قرار دارد، را در یادداشتی به جامعه هنری یادآور شد.
در متن این یادداشت آمده است:
«چرا تئاتر مهم است؟
با هزاران درود و احترام و ادب به محضر بزرگانم در تئاتر ایران و مردم گرانقدر که بزرگترین سرمایه تئاتر کشور هستند و آرزوی بهاری و فصلی و سالی خجسته و شاد برای مردم صدیق ایران.
مناسبتی همچو روز جهانی تئاتر متعلق به هر روز در هر جامعه متمدنی است. از این رو تا چراغی برای تئاتر در هر کجای ایران برمیافروزد، روز تئاتر بر همگان و بر مردم که تماشاگران راستین این حضور نابند فرخنده باد.
این تهنیت را در حالی تقدیم میکنم که سالی که گذشت برای من رویایی بود، چراکه پس از شش و نیم سال دوباره کاری بر صحنه بردم. یعنی در کنار جبر زیستن اجتماعی، رویایی برخواسته از اجتماعی دیگر را با گروهی بی نظیر بر صحنه بردم.
تئاتر همچون لالایی مادران است اما نه برای خواباندن، که به عکس برای بیشتر هشیار نگاهداشتن و افزون بیدار ماندن یا همان چشمان بسته.
اما هر دو مهربانند، اولی مهربان و دلسوز و دومی نامهربان اما دلسوزتر. اولی برای کودکی است و دومی از کودکی تا کهنسالی.
همراهی تئاتر برای مردم هر دیار، دعوتی است بی رحمانه که نه فقط به قصد اُشتُلُم گویی که با هدف عریان کردن تصمیمهایی که در برهه برهه زیستن میگیرند. یک بررسی کالبدشناسانه ، به دور از هر گونه تعارفی. نه قصد درمان دارد و نه هدف پیام و یا قضاوت؛ خیر ! فقط برای دیده شدن. دیده شدنی جادویی ! چرا جادو؟ زیرا زنده و در مقابل مردم است و یا با شگردهای پداگوژیکی در میان مردم؛ رخ در رخ؛ از این نظر مردمی که تئاتر را برای دیدن و گذران وقت انتخاب میکنند، فرهنگیترین مردمانند، زیرا زیسته خود را به مسلخ میبرند.
بیواسطه رو در روی خویش میایستند. به قول آلفرد ژاری، تئاتر همچون شاخ گاوی بر پهلوی تماشاگر فرو میرود!
شاید به همین جهت است که برتولت برشت حاضر نشد برای بزرگترین تظاهرات کارگری ۱۹۵۳ برلینشرقی حتا تمرین خود را تعطیل کند. برشت معتقد بود اجرای تئاتر، زایش یک طرز فکر جدید برای همه انسانهاست، اما هر تظاهراتی صرفا و نهایتا برای تغییر یک حکومت است و نه بیش.
حالا صراحتا بگوییم خطر فعلی تئاتر ما چیست؟ من فقط نظر خود را میگویم و از آن دفاع کنم اما به هر نظر مخالف احترام میگذارم.
اولین خطر، اقتصادی شدن تئاتر است که تئاتر پایه را از بین برده است، با قبول اینکه تمیز دادن تئاتر پایه از انواع آن نیز نیاز به متخصصهای مجرب دارد که تعارف نداشته باشند.
اصلی ترین نیروهای قدرتمند بدنه تئاتر متعلق به تئاتر پایه هستند. یعنی همان تئاتری که از سینما الگو نمیگیرد و از ایده هیچ تئاتری نیز کپیبرداری نمیکند.
دومین خطر اساسی تئاتر، حذف هرگونه حمایت و سوسید تئاتر است که حتا با نص صریح مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در تنافر است. دولت نه تنها حمایت را حذف کردهاست، بلکه به دلیل سلایق کاملا یکسونگرانه سانسور را به حد بالایی فزونی داده که این نیز با هنری که زبانش استعاره است در تناقض است.
هر چند که سانسور شیپ را اگر گوگل کنیم، بخصوص در دایره المعارف کمبریج به سانسورهای شدید اجراهای شکسپیر در زمان حیاتش نیز برمیخورید. (البته معیارهای مشخص و مصرح داشتهاند و سلیقهای یا توسط هر کس با هر تحصیلاتی نبودهاست)!
از نظر مالی نیز جالب است گوگل کنید و ببینید که علیرغم سختی اجرای تئاتر در جهان سرمایه داری آزاد مبتنی بر سود و زیان فعلی که کشورهای مترفی حتا برای تئاترهای دولتی- تجاری خود ردیف بودجه دارند.
سومین خطر، نبود امنیت ذهنی برای همین تئاتری که این همه مانع را عبور میکند تا به اجرا برسد و برخوردهای ناصحیح برخی سالنها با تماشاگران که حقیقتا باید مطمئن بود که آن تماشاگر دیگر پایش را در آن سالن نمیگذارد. اگر قبول کنیم که سرمایه تئاتر تماشاگر است، پس باید اجازه دهیم با نُسج اندیشگانی و ایجاد رغبت مردم برای آمدن به تئاتر، حتا یکنفر را از دست ندهیم.
و چهارم خطر؛ نبودِ هیچ معیاری برای ورود به این رشته در سالنهای حرفهای و فضاهای دانشگاهی است. هر کسی میتواند از هر رشتهای به سادگی چه در مقطع کارشناسیارشد ورود کند که زیر نظر وزارت علوم است و چه در انواع سالنها اجرایی داشته باشد. جالب این است دانشگاههایی اکنون رشته تئاتر دارند که حتا یکنفر هیات علمی برای این رشته را در فهرست استادان خود ندارند.
در خصوص ورود سهل افراد و اشخاص معروف به تئاتر نیز این مورد چه برای متنفذین فضای مجازی یا سایر رشتههای فضاهای تخصصی سایر رشتهها از ورزشی تا سیاسی و فرهنگی که هم اکنون تعدادی از آنها انواع جوایز را نیز گرفتهاند باید پلکانی شود و نه آسانسوری و راه ورود به این رشته برای همه یکسان دیده شده و این رشته سخت طاقتفرسا توسط خود مجرّبین و متخصصینش انجام شود.
و دست آخر امیدوارم دانشجویان تئاتر که به حق اصلیترین وارثین و صاحب تئاتر فردای کشور هستند توسط هیچ طناب رنگارنگی خود را و اصالت بداهگیِ توانمندیِ خود را قربانیِ بازاری شدن تئاتر نکنند. تئاتر بینش متفاوتتری است با سینما. حالا که به مدد زیستن بر صحنه قدرتهای متعددی نسبت به سینما و تلویزیون داریم، آنها را در دانشگاهها به محک آزمون و خطا بگذاریم.
تئاتر مهم است به زیستن در لحظه و هیچ هنری این یگانه عصاره هستی را که همزمانی با تماشاگر و مخاطب خود است ، ندارد.
روز جهانی تئاتر و روزگاران جهان تئاتر به سال ۱۴۰۳ شمسی بر همگان خجسته و همایون باد. امید که با فزونی یافتن صحیح تماشاخانههای خصوصی و همکاریهای لازم مدیریتی ، تئاتر زیرزمینی نشود و همگان بدانیم که تئاتر زینتالمجالس نیست.
دست آخر آرزو میکنم که متمولین گرانقدر برای آیندهای بهتر در اجتماع تمایل بیشتری برای سرمایه گذاری تئاتر نشان دهند. در دنیا جوامع دوکنشین حتا پیش از انقلاب صنعتی برای هر جمعیتی یک گروه تئاتر به کار میگماردند.
و تمام»