پلاتوهنر

یادداشتی در باب ساختار فیلم کوتاه به‌ قلم پرویز جاهد (بخش اول)

به گزارش پلاتو هنر، در بولتن سی و نهمین جشنواره فیلم کوتاه تهران، پرویز جاهد در یادداشت هایی به بیان ساختار فیلم کوتاه پرداخته است که در چند بخش به آن ها خواهیم پرداخت. یادداشتی در باب ساختار فیلم کوتاه

به گزارش پلاتو هنر، در بولتن سی و نهمین جشنواره فیلم کوتاه تهران، پرویز جاهد در یادداشت هایی به بیان ساختار فیلم کوتاه پرداخته است که در چند بخش به آن ها خواهیم پرداخت.

یادداشتی در باب ساختار فیلم کوتاه به قلم پرویز جاهد (بخش اول)

معمولا در دانشگاه و کلاس‌های فیلم‌سازی و فیلمنامه‌نویسی، به دانشجویان و هنرجویان گفته می‌شود که یک داستان باید بر مبنای اصل علیت ساخته شود؛ یعنی یک رویداد به دلیل منطقی بودن آن به رویدادی دیگر منتهی و به تولیدات نسبتا قابل پیش‌بینی منجر شود. اما این قاعده همیشه برای فیلم کوتاه کار نمی‌کند؛ بلکه یک فیلم کوتاه می‌تواند اصل علیت را کنار گذاشته و به غایت مبهم باشد و این ابهام، یک ویژگی مهم فیلم‌های کوتاه خوب است. این ابهام باعث می‌شود که فیلم کلیشه‌ای نشود و برای تماشاگر غافلگیرکننده باشد، ذهن او را به شدت درگیر کند تا بتواند رمز و راز جاری در فیلم را کشف کند و نقاط مبهم آن را برای خود روشن کند.

همیشه گفته می‌شود که فیلم کوتاه باید بتواند در کوتاه‌ترین زمان ممکن توجه تماشاگر را جلب کرده و او را درگیر کند. قطعا یکی از شیوه‌های کلاسیک درگیر کردن تماشاگر، داشتن یک داستان خوب و یک روایت درگیر کننده است؛ اما باید پرسید که جز این‌ها چه راه‌های دیگری برای درگیر کردن تماشاگر وجود دارد؟ سینماگران اکسپریمنتال و آوانگارد از «من ری» و «مایا درن» گرفته تا «کنت انگر» و «جک اسمیت» نشان دادند که ما مجبور نیستیم پارادایم خاصی از تولید فیلم را ارزشگذاری کنیم. آنچه که فیلم آوانگارد را تازه می‌کند، تجربه گرایی فیلم‌ساز و جسارت او در به کارگیری فرم‌ها و ساختارهای فیلمیک تازه و بدیع است.

پایبند بودن به سنت روایی فیلم‌های کلاسیک و قواعد آن، با روح آوانگارد بودن در تضاد است. به اعتقاد جیمز پترسون فیلم‌های آوانگارد به حساسیت و دانش خاصی نیاز دارند. براساس استدلال او، ما نباید لزوما استعاره نظامی آوانگارد را – که به معنای واقعی کلمه به معنای گروهی است که از قبل برای تضعیف دشمن فرستاده می‌شوند- بپذیریم. به اعتقاد او رویە، دستکم، آوانگاردهای آمریکایی نوعی اصلاح و تجدید نظر است، نه انقلاب زیبایی شناختی. درگیر شدن تماشاگر با فیلم یک پروسە خودکار نیست؛ بلکه به استراتژی فرمال فیلمساز بستگی دارد. هرچند انتخاب برخی استراتژی‌ها ممکن است ریسک بالایی داشته باشد و به جای درگیر کردن تماشاگر مانع از ارتباط او با فیلم شود؛ این همان روحیە ریسک پذیری سینماگر آوانگارد است که از خطر کردن نمی‌هراسد و متهورانه دست به تجربه‌های جدید در فرم می‌زند. کاری که بطور مثال جیم جارموش در «قهوه و سیگار» انجام می‌دهد و دو استراتژی مختلف فرمی را با هم ترکیب می‌کند؛ یعنی نشان دادن شخصیت‌های عجیب و غریب، به طور متناوب، و بعد قطع ناگهانی به یک نمای عمودی روی میز شطرنجی قهوه.

 

منتشر شده در «بولتن سی و نهمین جشنواره فیلم کوتاه تهران» / انجمن سینمای جوانان / مهرماه 1401

 

بیشتر بخوانید:

کریستوفر نولان کارگردان «جیمز باند» نمی‌شود

https://didhonar.ir/?p=36561