به گزارش پلاتو هنر، «دللرزه» اثری است از تلاش یک گروه نمایشی از استان یزد که در تالار کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر تهران، پذیرای علاقهمندان هنر نمایش است.
نمایش «دللرزه» که به نویسندگی سید علی موسویان و کارگردانی مجتبی لالهزاری روی صحنه میرود، تصویری از یک رقابت برای رسیدن به سکوی قهرمانی است. رقابتی که از جان تا جان را در بر میگیرد. از انتقام در گرفتن جان یک قاتل، تا قرارگیری یک انسان باایمان در دوراهی انتخاب، برای چشمپوشی از خواسته شهوانیاش و یا از دستدادن ایمانش که برای او مانند از دستدادن روح و جان است.
حاج مرسل وکیلی، فرزند علیاکبر، پنجاه و هفت ساله، زاده قوچان است. او که چند سال قهرمانی کشتی باچوخه را در کارنامه دوران جوانیاش اندوختهاست، اکنون کاسبی خوشنام و ثروتمند در شهر مشهد است. او برای انتخابات شورای شهر ثبتنام کردهاست و به همین علت، رحمت مباشری، یک کارشناس تبلیغات انتخاباتی، تلاش دارد تا مرسل وکیلی را در این انتخابات به پیروزی برساند. شیوههای تبلیغاتی مباشری، با روحیات وکیلی سازگار نیست. مباشری از وکیلی میخواهد تا از اقدامات مردمدوستانه، برای جلب توجه و رأی مردم بهره برد، ولی وکیلی این نوع تبلیغات را بر خلاف درون پاک و بیآلایش خود میداند، و بهرهبردن از این شیوههای تبلیغاتی برای رسیدن به عضویت شورای شهر را مجاز نمیداند. در این میان، داستان قتل غیرعمد یک جوان توسط جواد ابویی، و روال رضایتگیری از سلمان خلیلآبادی قیم مقتول، به پروژهای تبلیغاتی تبدیل میشود که حس جاهطلبانه مباشری را برای پیروزی وکیلی برمیانگیزد، چرا که وکیلی با آزادسازی جواد از طناب دار، و پخش این خبر در بین مردم، میتواند مهر اطمینان به صندوق آرای خود بزند. به موازات نبرد انتخاباتی بین کاندیداهای شورای شهر، نبردی موازی نیز بین سه رأس مثلث وکیلی، مباشری، و خلیلآبادی، برای رسیدن به سکوی قهرمانی و پیروزی درمیگیرد. سه نفری که هر یک در درون شخصیتی خود، تنها در آغوش کشیدن جام پیروزی را هدف زندگی خود میدانند، پیروزیای که برای هر یک از آنان دارای محتوا و قالبی متفاوت است.
نمایش «دللرزه» پایه متنی خود را بر روایتگری نهادهاست. کاراکترهای داستان، اگرچه دارای شناسنامه تقریباً کاملی هستند ولی این معرفی شخصیتی، بیشتر بر بازگویی دیالوگی گذشته آنها نهاده شدهاست، و نه بر پایه بازگویی رویدادمحور و بازیمحور. هر کارکتر، در ابتدا، میانه و حتی تا پایان نمایش، بخشهایی از گذشته خود و رویدادهای این داستان نمایشی را برای تماشاگران بازگو میکند. این بازگویی حتی با بازگویی تصویری که بر شیوه ویدئوپروژکشن و بر روی بکگراند صحنه طراحی شدهاست، نیز گسترش مییابد. بخشبندی اپیزودیک داستان نمایش که روایت نمایشی را به بخشهای بسیار کوتاه تقسیم میکند، باعث میشود که نمایش از آغاز تا پایان، ریتمی یکسان را حفظ کند و از کشدارشدن بیهوده بخشهای داستان، جلوگیری شود.
نمایش «دللرزه» با شیوهای ترکیبی کارگردانی میشود. کارگردان، از شیوه روایتگری تخت حوضی ایرانی گرفته، تا چرخشهای تکراری میزانسن به شیوه سینمای آوانگارد، و حتی ترکیب بخشهای سینمایی با تکنیک ویدئوپروژکشن، همه را به کار میگیرد تا بتواند ترکیبی تصویری از پیامی تکراری را در قالبی جذابتر به تماشاگرش ابلاغ کند. میزانسنهای وابسته به پُدسهای صحنه، اگرچه موومانهای حرکتی را در خطهای فرضی، محدود میکند، ولی این محدودیت با بهرهگیری بیشتر از موومانهای عمودی بازیگران جبران میشود.
شاید بتوان بزرگترین امتیاز اجرای نمایش «دللرزه» را به بازیگران آن داد. کاراکترهای درونگرای داستان این نمایش، بازیگرانی را میطلبند که با اجرایی حسی بر شیوه سیستم استانیسلاوسکی، درون پرتلاطم این شخصیتها را روی صحنه بیاورند. این مهارت، در اجرای بازیگران این نمایش قابل مشاهده است.
طراحی صحنه، دکور، و اکسسوار نمایش «دللرزه» نیز مانند زبان کارکترهایش، ساده است و بر شیوه مینیمالیستی انجام شدهاست. صحنه تنها با چند پُدس سفیدرنگ طراحی شدهاست که بازیگران، به تناسب انجام بازی خود، روی آنها قرار میگیرند و نگاه تماشاگر را به سوی خود میکشانند. نور هم با همراهی خود با همین دراماتورژی تصویری، تناسب روشنایی عمومی برای صحنه را رعایت میکند، اگرچه در بخشهایی از نمایش نیز به نور موضعی روی میآورد و با روشنایی موضعی و نقطهایاش، به روشنکردن درون یک شخصیت اشاره میکند. موزیک نمایش، با انتخابهای متنوع خود از انواع گونههای موزیک ایرانی و غیرایرانی، هر چند حضور خود را به صورت زیربافت نمایان نمیکند، و در جایجای اجرا، با حضور تکنوازانهاش قصد دارد تا به صورت منفرد، میزانسن داشتهباشد، ولی ترکیب مناسبی را با مود و فضای نمایش ایجاد میکند و تماشاگر را به موازات بازی بازیگران، دچار احساسات و هیجانات لازم میکند.
«دللرزه» حاج مرسل وکیلی، روایت لرزشهای دل همه آدمهایی است که در طول زندگی خود، بر سر دوراهیهای بیشماری متوقف شدهاند. دوراهیهای انتخابی که هر یک از این راهها میتواند نتایجی بزرگ ولی معکوس را برای آدم در بر داشتهباشد. راهی که به خواستههای درون جاهطلبانه میرسد و لازمهاش چشمبستن بر انسانیت را میطلبد، و راهی که آدم میباید خواستههای شهوانیاش را کنار بگذارد و تنها اندوخته انسانیاش را محکم در دست بفشارد، و در درون، به داشتن این اندوخته افتخار کند. نمایش “دللرزه”، روایتی آشنا را به زبان ساده و بیآلایش، به روی صحنه میآورد. دراماتورژی نمایش نیز به موازات داستان و زبان نمایش، ساده و بیپیچیدگیهای اضافی است و توانایی ارتباط نمایش با تماشاگر را دارد. حاج مرسل وکیلی روی لبه تیغی حرکت میکند که عبورش از روی این تیغ، به سربلندیاش در پیشگاه خدایش میانجامد، و سقوطش، به خواستهها و دلبستگیهای دنیاییاش و از دستدادن همه اندوخته معنویاش در طول زندگی، و او از این آزمون سربلند بیرون میآید.
بهنام حبیبی