به گزارش پلاتو هنر، رضا اکبرپور بازیگر سینما و تلویزیون 12 آذر ماه 1365 در تهران متولد شد. او فارغالتحصیل کارشناسی ارشد علوم سیاسی است. در سال 1379 وقتی 14 ساله بود در کلاس های تئاتر زیر نظر زنده یاد علی سلیمانی شرکت کرد و سپس روی صحنه تئاتر رفت و پس از یک دهه وقفه در سال 1390 مقابل دوربین تله فیلم «زمانی برای ایستادن» حضور یافت که این فیلم در جشنواره جام جم سال 1392 به عنوان یکی از سه فیلم برگزیده این رویداد انتخاب شد. او با فیلم سینمایی «آپاندیس» ساخته حسین نمازی، اولین تجربه سینمایی خود را آغاز کرد و در حال حاضر در سریال «گیلدخت» به ایفای نقش می پردازد . با او به گفتوگویی پرداختیم که در ادامه میخوانید.
چگونه با کلاس های کانون حر آشنا شدید؟
برای آموختن بازیگری با یه سر پر شر و شور دنبال محیطی بودم که عطش و تشنگی منو برطرف کنه که با کانون حر آشنا شدم و از کلاس هاشون خیلی خیلی یاد گرفتم.
از شاگردی مرحوم علی سلیمانی بگویید؟
علی عزیز دنیایی از انرژی و عشق بود و همیشه دلسوزانه هر آنچه را که در سینه داشت به شاگردان خودش می آموخت اون روزها برای من و امثال من روزهای فوق العاده ای بود لحظه شماری میکردیم روز و ساعت کلاس برسه و ما با عشق بیاموزیم و شاگردی کنیم .
بین شرکت در کلاس بازیگری و اجرای تئاتر و تجربه مقابل دوربین تقریبا یک دهه فاصله افتاد. دلیل این وقفه چه بود؟
گفت که سرمست نه ای رو که از این دست نه ای رفتم و سرمست شدم و از طرب آکنده شدم حتماً باید توسط کائنات و بنا به دلایل موجود این وقفه به من می خورده تا بیشتر یاد بگیرم و به میزانی از پختگی برسم.
تله فیلم «زمانی برای ایستادن» اولین تجربه جدی شما بود؟ کمی توضیح دهید؟
البته تله فیلم زمانی برای ایستادن اولین تجربه من نبود اما تجربه فوق العاده ارزشمند و به یاد موندنی بود و مثل کارهای دیگه با اومدن خودش مطالب ارزشمندی رو به من آموخت.
«آپاندیس» هم اولین تجربه سینمایی شما بود؟ چطور تجربهای بود؟
فیلم سینمایی آپاندیس هم یکی از کارهای خوب و ارزشمندی بود که نصیب من شد و در جشنوارههای خارجی بسیاری هم با اقبال مواجه شد.
شما در سریال «حوالی پاییز» دوباره با آقای نمازی همکاری کردید. چه شده تصمیم گرفتید دوباره با ایشان همکاری کنید؟
به دلیل تجربه شیرین و موفقی که در فیلم «آپاندیس» با هم داشتیم طبیعتاً همکاری لذت بخش بود و بعد سريال «حوالی پاییز» را کار کردیم که جزو سریالهای پرمخاطب تلویزیون شد .
بازیگری چه تاثیری در شخصیت شما گذاشته است؟
در مورد این سوال تان همینقدر عرض کنم که بازیگری در طول این سالیان همیشه همچون یک معلم دلسوز، برادر بزرگتر، یک مرشد شاعر مسلک و گاهی هم همچون یک کودک بازیگوش همراه من بوده و همیشه سعی کردیم از زیست کنار هم لذت ببریم.
نظرتان درباره شهرت چیست و در این مسیر، چقدر برایتان مهم است؟
مثل یک کودک شیرین و دوستداشتنی و به شدت نیازمند مراقبت.
چگونه برای «گیلدخت» انتخاب شدید؟
سال ها قبل با آقای اسماعیلی در کانون کار میکردیم و ایشان بعدها هم در جریان فعالیتهای بنده بودند برای کاراکتر اسماعیل بنده را خواستن بعد از تستهایی که انجام شد همکاریمان آغاز شد.
بازی در اثری تاریخی سخت نبود؟
در همین سریال «گیلدخت» در یکی از پلان ها من دچار آسیبدیدگی شدم و پنج تا از دنده هایم شکست. برای درمان دکتر حداقل چهار ماه برای من استراحت تجویز کرده بود اما به دلیل اینکه گروه از کار عقب میماند و تقریباً ۵۲ روز بعد از استراحت دوباره به کار پیوستم و با تمام دردی که داشتم سکانس هایم را بازی کردم انگار یک جنون خواستنی وجود من را گرفته بود خیلی شیرین بود.
کدام سکانس برای شما ماندگاری خاصی داشت؟
همه سکانس ها را با تمام وجود دوست دارم از بینشان سکانسی که اسماعیل تیر را از بدن خودش بیرون میکشد؛ بسیار دوست دارم که خوشبختانه به شدت مورد علاقه بینندگان هم بود.
«گیلدخت» چه ویژگی خاصی داشت که بازی در آن را پذیرفتید؟
متن «گیلدخت» توسط مجید آسودگان به خوبی طراحی و نوشته شده بود و بنده هم به عنوان بازیگر تمام تلاشم را کردم در راستای خط فکری ایشان و کارگردان پروژه کاراکتر را خلق کنم طبیعتا از پیشنهادات خوب استقبال میشد.
دوست دارید از شما چه چیزی در ذهن مخاطب به یادگار بماند؟
عشق و عشق و عشق
شما بهطور حرفهای ورزش میکنید. ورزش کردن چقدر به شما در بازیگری کمک میکند؟
بسیار زیاد به طور مثال خیلی از سکانسهای کاراکتر اسماعیل میرشکار آمادگی جسمانی بسیار بالایی می طلبید.
خودتان بیشتر چه فیلمهایی میبینید؟
بدون تفکیک و با تحقیق فیلم میبینم و معمولا خودم را از تماشای هیچ ژانری محروم نمیکنم.
بزرگترین هدف هنری شما چیست؟
بزرگترین هدف هنری من شاگرد خوب و تاثیرگذاری برای عرصه فرهنگ و هنر بودن است.
بزرگترین آرزوی زندگی شما چیست؟
آرزوی صلح، آرامش و عشق برای مردم زمین.