به گزارش پلاتو هنر، آبان ماه 99 بود که در نمایشگاه «شاهرخ و شاهو» مجسمهخطهای امیرشاهرخ فریوسفی متولد شدند. پرندههایی غول پیکر که از درهمتنیدگی حروف ساخته شدهاند اما خارج از ادبیات و ارتباط معنایی با پرندگان اسطورهای صرفا یک چیدمان حجم از حروف را به نمایش گذاشتهاند. شاخوها چندی بعد در «این پرنده در این قفس تنگ نمیخواند» بافتاری پیچیدهتر از حروف و ساختاری ارگانیکتر در همبستگی میان خط و مجسمه را به نمایش گذاشتند.
کیانوش معتقدی منتقد و پژوهشگر هنری در بیانیه این نمایشگاه نوشت: «اقتباس مستقیم هنرمند از مضمونی خاص از شعر شاملو که در مسیر اندیشهورزیاش در کار با ماده خشن آهن و مبتنی بر چیدمانهایی اتفاقی و بداهه خلق شده، نوعی دینامیسم درونی و حرکت پویا را به مجسمهها القا میکند. پس آنچه در اینجا و اکنون اتفاق افتاده، روایتی متکثر و در عین حال مفهومی از حضور فرم حروفی آشنا در کاربستی سهبعدی و قفسمانند است که تا مرز هنری نیمه انتزاعی پیش میرود.
این پرنده و قفسها که من آنها را «مجسمهخط»های معاصر فریوسفی مینامم، تصویری تازه از جهان امروز و کنشهای انسان معاصر به ناهنجاریهای پیرامونش است که با بیانی استعاری پیش روی ما نمایش داده میشوند؛ نوعی فریاد خاموش به شرایط جهان امروز که با اتکا به بنیانهای هنری سنتی که دیگر هیچ نشانهای از سنت در آن یافت نمیشود به ثمر رسیدهاند. این نمایشگاه فرصتی است برای بازخوانی اندیشههای خوشنویسی، که حالا از خوشنویسی عبور کرده و تشخصی رها از قیود سنتی یافته و بهدنبال رهاشدن از قفس، در جستجوی آزادیست.»
حال این پرندگان بار دیگر بال گشوده و «نتی به نام سکوت» را در گالری نگر به نمایش گذاشتهاند.
سعید باباوند منتقد هنری در استیتمنت این نمایشگاه نوشته است: «فرهنگ دیرپای ایرانی، حروف – به خلاف فرهنگهای سامی که کلمات- آغازگر و نمودگاه هستیاند و موسیقیْ کشف رازهستیاست. مجسمههای شاهرخ فریوسفی از این دریچه راهش را به هست شدن آغاز میکند و تکتکْ حرفها، جهان پرندگانیاش را میسازد. پرندگانی که ققنوس را به خاطر میآورند؛ از آهن و آتش زادهاند و از قفس بیرون آمده، اما هنوز آوازشان را سر ندادهاند. بهخلاف آنکه رابطهی «پرنده-قفس» همواره ارجاعی صوفیانه به ذهن میرساند، اما کار شاهرخ فریوسفی را اغلب بایست از دریچهای اجتماعی دید. پرندگانی که در نمایشگاه قبلی او در قفس بودند، اکنون قفسهایشان را شکستهاند و سازی کردهاند که هنوز نوایی سرنینداخته. اما سکوت آغاز موسیقی است، چنانکه حرفهای صامتْ آغاز هستی. روزی که دور نیست، مرغانِ حروفِ شاهرخ فریوسفی از دل سکوتشان موسیقی رازگشای هستی و زیست را سر خواهند انداخت.
به بهانه نمایشگاه «نتی به نام سکوت» گفتگویی با شاهرخ فریوسفی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
لطفا در ابتدا بفرمایید که شاخوها چگونه متولد شدند؟
شاخوها ابتدا قرار بود یک المان باشند. چندسال پیش شخصی یک المانی به من سفارش داد و من تصمیم گرفتم باتوجه به تخصص خود در رشته خوشنویسی در آن پروژه از حروف استفاده کنم. طرح را به صورت تکبعدی و در کامپیوتر داشتم اما آن پروژه هرگز عملی نشد. بعدتر تصمیم گرفتم آن کار را برای خودم اجرا کنم زیرا خیلی دوست داشتم ببینم که این طرح در نهایت چه چیزی از آب درمیآید. پس از اجرای طرح نتیجهای حاصل شد که اکنون مشاهده میکنید.
این مجسمهخطها را برای ارائه به خیلی از گالریها معرفی کردم اما پاسخ مثبتی برای برگزاری نمایشگاه نداشتند. تا اینکه گالری نگر از این آثار استقبال کرد و برای برگزاری نمایشگاه وقت گرفتیم. اولین نمایشگاه از این مجسمهها به نام «شاهرخ و شاهو» سال 99 برگزار شد و باتوجه به شیوع ویروس کرونا نمایشگاه موفقی هم بود. جالب اینکه آن نمایشگا تنها یک روز برگزار شد زیرا فردای روز افتتاحیه به دلیل گسترش ویروس کرونا تمام اصناف و گالریها تعطیل شدند.
شما هنر را ابتدا از خوشنویسی شروع کردید. درباره ارتباط خوشنویسی و این مجسمهها توضیح دهید.
خوشنویسها معمولا دنبال قطعه، شعر یا آیهای از قرآن هستند تا آن را خوشنویسی کنند و سعی میکنند آثاری خلق کنند که هم بار معنایی و هم بار تصویری قوی داشته باشند. من به شخصه خیلی به این گزاره که خوشنویسی و ادبیات مکمل یکدیگر هستند اعتقادی ندارم و احساس می کنم که ادبیات یک موضوع و ژانر مستقل است و خوشنویسی هم همینطور. این مساله که خیلی مواقع این دو رشته با هم تلاقی پیدا می کنند و خوشنویسها سعی دارند اثری خلق کنند که معنا یا مفهوم آن روی مخاطب تاثیر داشته باشد، برایم خوشایند نیست. درنتیجه تصمیم گرفتم کارهایی کنم که بیشتر بار تصویری و زیباییشناختی داشته باشند تا بار معنایی. درواقع فرم و خود مجسمه برایم اهمیت بیشتری داشته و دارند تا اینکه بخواهم کلمه خاصی را با استفاده از حجم بنویسم یا معنایی را منتقل کنم.
همان طور که اشاره کردید ادبیات با خوشنویسی همواره ارتباط تنگاتنگی داشتهاند، همچنین و پرنده در ادبیات و اسطورههای ایرانی با تصوراتی مانند سیمرغ، هدهد و… پیوند خورده است. آیا این مفاهیم و داستانها در شکلگیری شاخوها الهامبخش بودهاند؟
به هیچ عنوان. من نام این پرندههای فلزی را «شاخو» گذاشتم زیرا هیچ معنی خاصی ندارد و این فرم است که به «شاخو» معنا میدهد. دلیل اینکه اسم خاصی برای مجسمههایم انتخاب نکردم این بود که ذهن مخاطب با دیدن آن به تصویر یا به معنی خاصی هدایت نشود. به همین دلیل فکر کردم اگر نام سیمرغ، هدهد یا هرچیز دیگری روی این پرنده بود یا از آنها الهام میگرفتم، دیگر نمیتوانستم روایت شخصی خود را داشته باشم. به طور مثال سیمرغ همان پرنده داستان عطار میشد و من نیز باید در آن راستا حرکت میکردم اما من دوست داشتم که داستان خودم را بسازم. اگر پرنده خود را براساس اسطوره نامگذاری میکردم، نمی توانستم ذهنیت خودم را در آثار ارائه کنم.
چه شد که در نمایشگاه حاضر به سمت موسیقی رفتید و این شاخوها در برخی آثار آلات موسیقی را تداعی میکنند؟
در خانواده ما برادرانم موسیقی کار میکنند و شخصا همواره دغدغه زیادی در حوزه موسیقی دارم. براین اساس تصمیم گرفتم نام این نمایشگاه را «نتی به نام سکوت» بگذارم. این نام متناقضی است زیرا این مجسمهها که از حروف ساخته شدهاند، درواقع ساکتاند و حرفی نمیزنند!
در نمایشگاه «این پرنده در این قفس تنگ نمیخواند» این پرندهها در قفس بودند، اینکه در این مجموعه آزاد و رها شدهاند معنا و مفهوم خاصی را ارائه میکند؟
طبیعتا این موضوع مفهوم خاصی برای من دارد البته این را هم بگویم که در نمایشگاه پیشین هم منظور قفس واقعی نبود زیرا همه ما به نوعی در قفس هستیم و در عرفان این مساله مطرح است که تن ما قفس است و روح ما روزی این قفس را رها میکند. قفسهای نمایشگاه قبل هم استعاره از قفس تن بودند. «نتی به نام سکوت» هم تقریبا چنین معنایی برای من دارد و پرندههایی را نشان میدهد که پُر از حرف هستند اما هیچدام حرفی نمیزنند!
چه شد که متریالی سخت و خشن مانند آهن را برای ارائه این آثار انتخاب کردید؟
خیلی ها به من می گویند که خیلی شبیه مجسمههایم هستم. شاید یکی از دلایل انتخاب متریال آهن نیز همین بود که آدم سرسختی هستم. من هنر را از انجمن خوشنویسان و خط نستعلیق شروع کردم تا به امروز و به اینجا رسیدم. شاید یکی از دلایلی که آهن را انتخاب کردم این بود که احساس کردم رنگ، استقامت، سردی و حالتپذیری این ماده به کارهایم نزدیکتر است و با آهن میتوانم شرایط روحی و اجتماعی خود را بهتر به نمایش بگذارم.
آیا برگزاری این نمایشگاهها یک روند مشخص دارد و اکنون برای مجموعه بعدی خود برنامهای دارید؟
بله به نمایشگاه بعدی هم فکر میکنم. روند کاری من اینگونه است که معمولا هنگام کار به یک فرم جدید میرسم. در نمایشگاه «این پرنده در این قفس تنگ نمیخواند» هم به فرمی رسیدم که برایم دلچسب بود و تبدیل به مجموعه حال حاضر شد.
این آثار در برهههای زمانی مختلف چقدر از مسائل اجتماعی معاصر تاثیر میگیرند؟
بسیار زیاد. درواقع من معتقدم هنر امروز، هنری است که باید همزمان با شرایط اجتماعی روز پیش برود. به هرحال ما در این جامعه زندگی می کنیم و هر پدیدهای که رخ دهد روی ذهنیت و کار ما تاثیر میگذارد. شاخوها نیز درباره زندگی معاصر آدمها صحبت میکنند. نه که صرفا بگویم از امروز من و از امروز ایران حرف میزنند بلکه مسائل معاصر جهان را مدنظر دارم.
در پایان اینکه هنگام بازدید از نمایشگاه موسیقی خاصی در گالری پخش میشد. خودتان این موسیقی را براساس حال و هوای آثار تنظیم کردهاید؟
من ساز ویولن سل را خیلی دوست دارم و چند قطعه موسیقی ویولن سل از اینترنت دانلود کردم و آنها با صدای پرندگان ترکیب کردم. خیلی کار خاصی نکردم و زحمت اصلی را نوارندگان کشیده اند.
نمایشگاه «نتی به نام سکوت» تا پایان سال 1401 در گالری نگر برپاست. علاقهمندان برای بازدید از این نمایشگاه میتوانند همه روزه به جز شنبهها از ساعت 13 تا 21 به نشانی تهران، زیر پل کریمخان، بعد از تقاطع ایرانشهر، پلاک 154، زنگ دوم، طبقه اول مراجعه کنند.
ندا زنگینه